علی عباسی
علی عباسی
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

Inception ، تلقین


تلقین و سوالی که کرم ذهنی فیلسوفان بوده و هست:

"می‌دونی مهم ترین انگل غیرقابل نابودی چیه؟ باکتری؟ ویروس؟ کرم روده‌ای؟ ... نه. مهم ترین انگل یه فکره"

چه فکری؟ سادست. چطور تضمین کنیم تمام جهان رو‌به‌روی ما خواب یا توهمی بیش نیست؟ فیلسوفان چه در شرق چه در غرب از صد‌ها سال قبل به این نتیجه رسیدند که این فکر انگلی ذهنیست. هرکه از آن سخن میگفت به او سوفیست، ایده‌آلیست، شکاک، دارای تفکرات استعلایی رادیکال یا . . . می‌گفتند و این برچسب مساوی با خط قرمز بسیار حساسی برای تقریبا تمام فیلسوفان تاریخ بوده و هست؛ حتی آنهایی که خود دچار این انگل ذهنی بودند. چه بوعلی و صدرا در شرق باشی چه ارسطو و لاک و دکارت در غرب، این سوال یعنی جنگ. یعنی آشوب. یعنی انگلی شکست ناپذیر، یا حداقل بسیار سخت شکست پذیر. اگر دچارش شوی و در مسیر و بازی این انگل قدم برداری، در آخر به تفکر کاراکتر مالیِ inception میرسی؛ شاید باید بمیرم تا بیدار شوم . . .

صحنه‌ی خودکشی مالی
صحنه‌ی خودکشی مالی


در این میان البته افرادی مثل مرلوپونتی در غرب و طباطبایی در شرق، قدم جدیدی برداشتند. زمین بازی گویی عوض شد. با چند سوال جالب.

موریس مرلوپونتی و محمد حسین طباطبایی به عنوان نمایندگان چند صد سال فلسفه‌ی در ذات یا حداقل روش متفاوت به سوالات و نتایج به شکل جالبی شبیه یه هم درمورد این کرم ذهنی رسیدند.

"شک در وجود یک چیز، فقط در زمینه‌ای معنا دارد که به وجود چیز های دیگر(آن واقعیت غلیظ غیر خواب‌گونه) یقین داشته باشیم."

"من فقط از آن رو می‌توانم مردد باشم که آیا آنچه اکنون به ظاهر دارم می‌بینم توهم است یا نه، که یقین داشته باشم چیز‌های دیگر توهم نیستند."

این دوجمله‌ی قریب به مضمون، تقریبا عینا در کتاب پدیدارشناسی ادراک مرلوپونتی و اصول فلسفه و روش رئالیسم طباطبایی تکرار شده. گویی هردو با هم در یک اتاق به این نتایج رسیده باشند.

قدم بعدی اما جالب تر است! سوال صریح و ساده‌است و این‌بار ادمونت هوسرل هم به جمع عوض کنندگان زمین بازی می‌پیوندد. "فرض کنیم که جهان عینی دقیقا هم ارز لایه‌های خواب دی‌کاپریو و تیم تلقین باشد. خب؟ ارزشش از بین می‌رود؟ به این معناست که اگر در آن جهان وحشی‌گری کنیم انگار نکرده‌ایم؟". در آخر این جهان هم(برای من حداقل) "واقع" است، هرچند از جهان هایی اصیل مرتبه‌ای پایین تر داشته باشد یا صرفا در سر من باشد؛ باز هم برای من قابل تجربه و قطعا واقعیست. بالاخره که واقع است! اساسا این لفظ واقعی گمراهمان می‌کند؛ غیر واقعی چیست؟ فقط یک مسئله باقی می‌ماند. بگوییم غیر واقعی یعنی، آن جهان ایده‌آل واقعی، آن نومن کانتی، آن جهان ایده‌های افلاطونی، آن Great Beyond مذاهب و فلاسفه‌ی شرقی نیست. که این، شاید همان دعوای اصلی فلسفه باشد. که پس از مرگی هست و همه اینها خواب‌مانند بوده یا نه؟

و اما توتم. به‌نظر من توتم، احتیاطی بود که نولان به‌عنوان یک سوپاپ اطمینان برای جلوگیری از تکثیر این کرم ذهنی در بیننده، حداقل در طول مشاهده‌ی فیلم برای آنکه فیلمنامه سراسر شکاکیت نشود و فیلم خط داستانی خودش را بدون هجوم بیش از حد پارازیت ذهنی برای مخاطب حفظ کند قرار داده. وگرنه سوال واضح است. شاید توتم حقیقی تو هم خواب باشد؛ حتی با تمام ویژگی هایش . . .

توتم دام کاب(دیکاپریو)
توتم دام کاب(دیکاپریو)

مسئله بعدی که در آینده شاید درمورد آن بنویسم چند سوال است که حداقل ذهن مرا درگیر کرده.

فرق اصلی جهان های لایه لایه‌ی دام کاب یا رابرت فیشر(کیلیان مورفی) چیست؟ منظورم قطعا تفاوتی پدیده‌شناختیست. یعنی بعضی وجودات از بعضی دیگر غلیظ تر هستند؟ فرق بنیادی و پدیده شناختی جهان واقع و خواب و توهم و . . . در کجاست؟ البته که حق نداریم بگوییم این یکی خواب است، این یکی توهم است، این یکی غیرواقعیست چون اساسا سوال از همین الفاظ است. من بهترین جوابی که شخصا مطالعه کردم تشکیک هستی صدرای شرق است. البته شاید فلاسفه‌ی دیگر مغرب یا مشرق هم جواب هایی داده باشند اما تا به الآن بهترین چیزی که شخصا دیده‌ام، همین مفهوم به معنای واقعی کلمه پدیدارشناسانه‌ی محمد قوام یا ملاصدرا بوده، که اگر مجالی باشد از آن خواهم نوشت.


inceptionتلقینفلسفهنولاندیکاپریو
نشر جهان درونم، فردیتم و خلاصه ای از تجربه‌های شخصیم بدون تضمین دقیق یا جذاب بودن . کانال تلگرام: https://t.me/ketab_stuff
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید