همهمون دوست داریم انگیزه بیشتری در کار و زندگی داشته باشیم. همچین انتظاری رو از آدمهایی که باهاشون کار میکنیم هم داریم. داگلاس مکگرگور، استاد دانشگاه امآیتی، مدلی از انگیزه رو مطرح میکنه، به اسم نظریهٔ X و نظریهٔ Y.
توی نظریهٔ X میاد میگه که آدمها عموما دوست ندارند کار کنند. این نظریه میگه که پول، فشار، زور و چیزهایی از این قبیل هستند که باعث میشوند آدمها کار بکنند. بخواین آدمها بیشتر کار کنند، باید همین چیزها رو بیشتر اعمال کنید! برای مثال، اگر میخواهید کارمندی بهتر کار بکند، پول بیشتری به او بدهید و ددلاینهای سفت و سختتری برای او بگذارید. به خاطر باورمون به برهان علیت، خیلی معموله که فکر کنیم این تئوری کاملا درسته و جواب میده. یا شاید بگیم نه تنها کاملا درسته، بلکه تنها راه هم هست. ولی خیلیها بر این باورند که پول بیشتر دادن در ازای کار بیشتر و بهتر، میتونه خیلی هم مخرب باشه.
توی نظریه Y میاد فرض میکنه که آدمها ذاتا وظایفی که بهشون سپرده میشه و کارهایی رو که باید انجام بدهند، واقعا دوست دارند و میگه که کار کردن، اندازهٔ بازی کردن دوستداشتنی و لذتبخش میتونه باشه. این بخش از نظریه آقای مکگرگور، در مورد انگیزه درونیه.
باوری هست که شما نمیتونید به کسی انگیزه بدید! صرفا میتونید موانعی رو که باعث انگیزه گرفتن کسی میشه رو از راهش بردارید. متاسفانه یا خوشبختانه، این حرف درست نیست. به این فکر کنیم، آیا شما میتونید کسی رو خوشحال کنید؟ یا صرفا میتونید چیزهایی که مانع خوشحال شدنش هستند رو حذف کنید؟ آیا میتونید کسی رو بخندونید؟ یا فقط میتونید چیزهایی که باعث گریهٔ او میشه رو از سر راهش بردارید؟
نظریه دو عاملی (two-factor theory) یا Motivator-Hygiene (میشه ترجمهش کرد انگیزنده-بهداشتی!) نظریهٔ روانشناس آمریکایی به اسم فردریک هرتزبرگ است که ادعا میکنه رضایت یا عدم رضایت، مستقل از یکدیگر هستند. چیزهایی که باعث افزایش انگیزه آدمها میشوند، متفاوت هستند از چیزهایی که باعث کاهش انگیزهشان میشوند. محیطهای سمی، حقوقهای پایین، بروکراسی و چیزهایی این شکلی، آدمها رو بیانگیزه میکنه. ولی اگه همین مسائل رو خوب مدیریت کنیم و مشکلی نداشته باشند هم، باعث افزایش انگیزه در آدمها نمیشوند. تا حالا شنیدید کسی بگه صندلی من انقدر خوبه که باعث میشه سعی کنم کارم رو به بهترین نحو ممکن انجام بدم؟
چیزهایی مانند قدرت تصمیمگیری، بهاندازه بودن مسئولیت، داشتن فرصت تاثیرگذاری، حس تعلق به جمع و چیزهایی از این دست، میتونند باعث بالا رفتن انگیزهٔ آدمها بشوند. درواقع هرتزبرگ بین دو گروه از عوامل، تفکیک قائل میشه:
عوامل بهداشتی، نمیتونند باعث بالا رفتن انگیزه کسی بشوند. مانند نقش بهداشت در زندگی آدم. بهداشت میبایستی حد معقولی داشته باشه و بیشتر بودن از اون حد دیگه خیلی فرقی برای آدم نمیکنه.
دیدیم که انگیزه درونی مهمتر از انگیزه بیرونیه و حالا میخوایم ببینیم انگیزه درونی از چی ساخته میشه. این نظریه، وصف کلیتری از انگیزه درونی میده و سه نیاز درونی انسان رو مطرح میکنه:
این نظریه، بیان میکنه که ما چطور میتونیم باعث افزایش انگیزه درونی آدمهای دیگه بشیم. بر اساس این نظریه و نظریههای مشابه، میشه نتیجه گرفت ۱۰ کاری که در یک کسب و کار میشه با آدمهای یک تیم کرد که انگیزهشون بالا بره، اینهاس:
خوبه اگه مدیر تیمی هستیم، به این ۱۰ مورد اهمیت بدیم و هر از گاهی مرورشون کنیم. این کارها، معمولا توی دستهٔ کارهای مهم ولی غیراورژانسی قرار میگیرند، لذا خیلی محتمله که از یاد ببریمشون. پس حواسمون بهشون باشه و یادمون باشه که در درازمدت، خیلی بیشتر از افزایش حقوق میتونن روی بالا بودن بازدهی تیمها تاثیرگذار باشند.
این مقاله، ترجمهٔ بخشهایی از فصل ۵ کتاب Management 3.0 نوشتهٔ Jurgen Appelo با اندکی تغییر و خلاصهسازی است. این کتاب، کتاب بسیار زیبا و با ارزشی است و خوندنش رو به علاقهمندان توصیه میکنم.