ویرگول
ورودثبت نام
خادمی ماشاری
خادمی ماشاری«جهان وقتی معنی دارد که درد را بتوان در وزن و قافیه ریخت ، وگرنه واژه‌ها هم بی‌پناه‌اند»
خادمی ماشاری
خادمی ماشاری
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

جونیده‌ی 66

شما در رادیاتور اسپرینگز هستید بامزه ترین شهر کوچک در شهرستان کاربراتور .
شما در رادیاتور اسپرینگز هستید بامزه ترین شهر کوچک در شهرستان کاربراتور .

چند روز پیش ، یکی از نوشته های خودنویس خوندم که از دیالوگ ماتر ، اون یدک‌کش اهل جاده ۶۶ ، بخشی از فروتنی خویش دانست که بازتاب گذشته‌های نه چندان دور وی‌یست .

به گمانم ، در کاوش یه رنجی گران‌بهاست که بگوید :

«این رنج‌و سختی‌را دوست دارد ، یادگار اوایل آموختنیست نمی‌خواهد دست بردارد.»

به عبارتی نوعی زخم شباهت‌به ماتر که نخواهد احیا کند ، بلکه بجای جلب‌توجه ها ، تبدیل به دیالوگ ویژه کند .

در دیدگاه خودم ، مفهوم -حسادت- با جوانه رسیده‌تری برداشت شد ؛ اینکه از حسدورزی ، نوعی انگیزه‌ای بپنداریم که تا یه قسمت از وجود ما پسندیده و قابل پذیرش باشد .

آری نشاید پخته تر از اونیم جهت فلسفه بافی درباره -حسد- ، لاکن همین پرسش ، بخشی از ماجراجویی من در شناخت و درک بینش‌هاست .

-سودای واقع طلبیتون چگونست ؟ احیاناً مثل من در جاده‌ی سفر می‌جویید یا حرفه‌ای‌تر و هدفمند‌ ترست ؟

۳
۰
خادمی ماشاری
خادمی ماشاری
«جهان وقتی معنی دارد که درد را بتوان در وزن و قافیه ریخت ، وگرنه واژه‌ها هم بی‌پناه‌اند»
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید