سال ۱۴۰۰ هم گذشت.
با عینک مثبتاندیشی سالی سفید با لکههای سیاه و با عینک منفیاندیشی (احتمالا واقعیت)، سالی سیاه با لکههای سفید.
نمیدونم اسم و نماد این سال چی بود ولی چیزی که من از این سال یادمه گرمای خانواده، صبوری و امید بود که کمک میکرد تا شرایط بیماری، گرونی، ناامیدی و سختیها رو تحمل کنم.
به رسم چندسال گذشته، امسال هم میخوام از بهترینهای سالَم بنویسم. توصیه میکنم شما هم بنویسید.
بهترین اتفاقی که امسال افتاد و هنوز هم تو حال و هوای خواب دیدنم تا واقعیت، این بود که رفتیم سر خونه و زندگی خودمون. یه عالمه مسئولیت و بار سنگین زندگی رو باید به دوش کشید و قدم به قدم رفت جلو. با همه سختیهای زندگی هنوز:
«زندگی خالی نیست
مهربانی هست
سیب هست
ایمان هست
آری تا شقایق هست زندگی باید کرد.»
امسال عادت کتاب خوندن توی مترو رو درون خودم ایجاد کردم. عادت بسیار پسندیدهای هست، به شرطی که جا باشه بشینی! به لطف همین عادت تونستم چندتایی کتاب بخونم وگرنه انقدر کار و زندگی زمانگیر هست که رمقی برای مطالعه وجود نداره.
بعد از چند بار تلاش امسال بالاخره «۱۹۸۴» رو خوندم و بهترین چیزی که به ذهنم میاد هم همین کتابه. هر چند هنوزم نمیدونم که بالاخره راهی هست یا نه!
فکر کنم امسال هیچ فیلم سینمایی قابل توجهی ندیدم! شنای پروانه، لایواکشن سیندرلا و احتمالا یکی دو تا فیلم دیگه رو دیدم که هیچکدوم رو توصیه نمیکنم.
دو سه تا سریال امسال دیدم که بین «وایکینگها» و «بتر کال ساول» احتمالا چند فصل اول وایکینگها رو انتخاب کنم.
آهنگ یادگاری امسال رو هم یه آهنگ با حال خوب انتخاب کردم.
امسال متاسفانه زیاد فرصت نوشتن پیدا نکردم. امیدوارم سال بعد بتونم بیشتر و بهتر بنویسم. با احتساب این پست، در مجموع پنجتا پست توی سال ۱۴۰۰ منتشر کردم که از نظر خودم باحالترینش پست «چطور از کنترل تلویزیون کپی بگیریم» بود.
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
امیدوارم حالتون خوب باشه. آرزو میکنم سال بعد، سال شادی و مهربونی باشه. نوروز مبارک.