وقتی بچه بودم یه بازی استراتژیک خیلی رو بورس بود: جنگهای صلیبی یک
تو این بازی شما نقش پادشاه یه قلعه رو داشتید و باید همه کار برای مردمتون میکردید. قلعه رو برای دفاع مقابل دشمن آماده میکردید، ارتش میساختید تا بقیه قلعه ها رو فتح کنید، غذای مردم باید تامین میشد، بیکاری باید حل میشد، تجارت صورت میگرفت، به قلعه های متحد کمک میکردید، مکانهای مذهبی، منزل و امکانات تفریحی مردم رو تامین میکردید، مالیات رو عادلانه دریافت میکردید و...
این عکس که طبق معمول با فیلترشکن دریافت کردم رو ببینید. سمت راست پایین یه آقایی رو میبینید که نماینده مردمه و خیلی هم شاد و خندونه. این خنده یعنی کارتون درسته و مردم راضیند. عدد صدِ رو کتابشم یعنی محبوبیت شما صد در صده بین مردم. توی منوی پایینم عوامل تاثیرگذار روی محبوبیت رو میبینید. این لُرد محترم غذای خوبی به مردمش نمیده و اعدامم تو کشورش زیاده ولی عوضش امکانات مذهبی و عشق و حالو داده به مردم تا مردمو راضی نگه داره :) بیکاریشونم که وضعش نرماله و کسی شاکی نیست. مالیاتم نمیدن.
وقتی این بازیو میکردم اگه اون عدد صد رو کتاب میشد نود و نه سریع استرس میگرفتم که چی شده که مردمم داره بهشون برمیخوره. یا انبار غذا خالی شده بود یا بیکاری درصدش زیاد شده بود یا...
سریع میرفتم انبار غذا رو پر میکردم و مالیاتو برمیداشتم و حتی یه پولی میدادم به مردم تا سریع اون صد خوشگلو ببینم. وقتی مردم گرسنه بودن یا مالیات زیاد بود سریع وجدانم درد میگرفت!
اجازه میخوام فاکتورای عکس بالا رو برای قلعه ای که توش زندگی میکنیم بررسی کنم:
فاکتور اول: غذا (معیشت مردم)
تخم مرغ شونه ای هفده تومن کافیه که نمره -4 رو بدیم بهش :)
فاکتور دوم: مالیات
زیاد درگیر این مسائل نیستم ولی ظاهرا مالیات زیاد عجیبی اینجا نمیدیم. من +1 میدم.
فاکتور سوم: بیکاری
اگه وضعیت بیکاری تو قلعه من مثل وضعیت بیکاری تو قلعه ای که توش زندگی میکنم بود سریعا معدن سنگ و آهن که کارگر زیادی نیاز داشت میساختم تا بیکاری رو کنترل کنم! قشنگ -4 رو پتانسیلشو داره!
فاکتور چهارم: ترس!
آزادی بیان، مجازاتها و اعدام در ملأ عام. زیاد سیاسی نشه ولی نمره -2 میگیره. (دوستان دیگه احتمالا نمره های کمتری بدن)
فاکتور پنجم: مذهب
توی این بازی صرفا ساخت کلیسا برای گرفتن نمره بالا تو این زمینه کافیه. ولی واقعیت قلعه ما اینه که حتی با این نگرش هم نمره جالبی نمیگیره! نمره عادی رو بهش میدم که نه خوبه نه بد، صفر!
فاکتور ششم: آب جو (تفریح)
این فاکتور تو بازی تشویقیه. یعنی هیچ وقت نمره منفی نداره و صرفا به عنوان یه ابزار برای جبران نمرات منفی بقیه بخشهاست که تو قلعه ما هم الحمدلله وجود خارجی نداره و نمره صفر.
چه فاکتور زیبایی صادر شد: منفی نُه!
نمره منفی نُه تو بازی برای اینکه طی دو سه ماه که تو بازی بیست الی سی دقیقه طول میکشه محبوبیت شما بره زیر هفتاد و پنج و مردم از قلعه برن کافیه!
بچه ها و بیشتر جوونای نسل من اکثرا توی این بازی استاد بودن. الان که داشتم مقدمه رو مینوشتم با خودم گفتم واقعا چقدر کار میکردیم! کافی بود لحظه ای مردم شاکی باشن تا اقدام کنیم برای رفع مشکل. وقتی به قلعمون حمله میشد با تمام وجود دفاع میکردیم. اول کار سعی میکردیم کار و غذای مردم رو درست کنیم و بعد ارتش و امکانات دفاع و حمله. وقتی خدای ناکرده قلعمون فتح میشد با تمام وجود ناراحت میشدیم. تا جایی پیش رفته بودم که چیدمان خونه ها و ساختمونای قلعه رو جوری تنظیم میکردم که تو نقشه شکلای خاص و خوشگل شه. مردم همه تو پارک و پیش مجسمه ها و مراکز تفریحی بودن. همه مشغول به کار، بدون مالیات، با غذای عالی. روی کلیسا که کلیک میکردی اسم آدمایی که توش داشتن مراسم ازدواجشونو برگزار میکردن میومد و هر چند ثانیه ای یه ازدواج جدید! واقعا قلعمونو دوست داشتیم و روش غیرت داشتیم. برای آرامش مردم همه کار میکردیم! با اینکه همشون دو بعدی بودن و پشت شیشه.
چی شد که تو قلعه واقعیمون انقد بی وژدان! شدیم؟ چی شده که رشد محبوبیتمون منفی نُهه ولی هیچ تلاشی برای بهبودش نمیکنیم؟ چقد مردم ما خوبند که با این شرایط تازه دارن اعتراضای ریزی میکنن. شایدم اگه زندونِ مرز نبود همشون سر همون محبوبیت هفتاد و پنج خداحافظی میکردن و گیم اُور میشدیم!
واقعا این شرایط گریه داره! واقعا این بی انصافی در حق مردم گریه داره. مردم خوبی که به حداقلها قانعند ولی همونهام ازشون دریغ میشه. کاش یه کم غیرت وجود داشت. یه قطره عشق به مردم و تعصب. یه کم شعور که حداقل از مردم عذرخواهی شه. قصدم سیاه نمایی نیست ولی واقعا شرایط قلعه های ما تو بازی خیلی از این شرایط بهتر بود!
توی بازی میشد روی مردم کلیک کرد و نظرشونو راجع به وضع فعلی قلعه شنید. مدام روی مردم کلیک میکردم و حرفای تکراریشونو گوش میدادم. اگه مردم راضی بودن کیف میکردم و اگه شاکی بودن حتی اگه محبوبیتم صد بود سعی میکردم عامل ناراحتی رو از بین ببرم. کاش بعضی وقتا موس مسئولین میومد یه کلیک میکرد رو سر مردم. بدون دوربین صدا و سیما و نظراتی که قبل از مصاحبه باهاشون هماهنگ شده به حرفشون گوش میداد؛ شاید مردمم حرفایی برای گفتن داشتن. کاش قبل اینکه مردم هوار بزنن تا صدا از اسپیکرای خاموش کامپیوتر بزنه بیرون به حرفشون گوش داده میشد!
شاید بهتر بود به مسئولای قلعمون به جای علم سیاست و مذاکره درست بازی کردنو یاد میدادن! شاید لازم بود گوشه سمت راست میز هر مسئول کله یکی از مردم بود که زار زار گریه میکرد تا بفهمه محبوبیتش خیلی اومده پایین. شاید لازم بود جلوی خونه هر مسئول یه آتیش روشن بود و بیکارا با مدرک ارشد دورش جمع شده بودن تا بفهمه که آمار بیکاری چقد بالاس.
فقط امیدوارم که بالاخره گوش کر و چشم کور بعضیا باز شه و وجدان خوابیدشون یه تکونی به خودش بخوره. امیدوارم یه روز وقتی روی مردم کلیک میشه بشنویم:
غذا غذا غذا، من خیلی چاق شده ام!
مردم سیر تو بازی جنگهای صلیبی :)
خوشحال میشم مطالب قبلیمم بخونید، آخریش: