آنگونه که امام شوشتری گفته است؛ در کشوری که خوراک و نوشیدنی این همه فراوان و گوناگون باشد و در نهاد مردمش خیم زیبایی شناسی جلوه ای ویژه دارد، مسلم است که برای بهتر ساختن هنر خوراک پزی و زیبا و فریبا کردن هر چه بیشتر خوانها، ابزار بسیار اختراع میکنند. در روزگار ساسانیان این رشته از هنر به غایت بود که بیشتر آنها با نام فارسی خود در زبان اعراب پس از اسلام رواج یافت. اگرچه برخی امروزه دیگر کاربرد ندارد و یا دگرگون شده، به گفته زبان شناسان هنوز ۱۵۰۰ واژه با ریشه فارسی در زبان عربی رایج است.
اَنجانة:انگان، لوله سفالین، تغار سفالی، هنوز در خوزستان مشهور است.
باطیه:بادیه، کاسه. ظرفی دهان گشاد و ته باریک
بُرمه: دیگ سنگی
برنج:ظرف آبخوری سفالین
بَرینه: بَرنی، ظرفی است سفالین یا از شیشه
بستوقة: بَستوک، بَستو، خمچهٔ گنبدسانِ بیدستهٔ سرتنگ برای نگهداری انگبین
تنور: تنور،پارسی است و عرب و ترک از فارسی گرفته اند چه مشتقاتی از آن در فارسی هست و در آن دو زبان نیست ، مانند تنوری و تنوره و دوتنوره و تنوره کشیدن و تنورآشور
جره: یا جُرَّق. کوزه دهان گشاد، خم.
طنجرة: تنجیر، پاتیل، گونهای دیگ مسی. تغار خمیر گیری. امروزه به قابلمه و زودپز گفته میشود.
دیسق: دیسَک، هر نوع ظرف گرد سیمین
دستیج یا دستینج: دستیگ، پیش دستی
دستورد: دست آورد، دستمال
راووق: راوک، شراب پالا، صافی. امروزه به موکوپات گویند.
سکین: کارد، چاقو
سیخ: کارد بزرگ
طاسة: تاس، ظرف بزرگ، کاسه، جام، ظرف که از آن آب نوشند. ظرفی است از جنس کاسه که زیرینش تنگ تر از حصه ٔ بالاست و بیشتر ظرفِ آب است در حمام و غیر آن. امروزه برای تابههای گود و ووک هم به کار میبرند.
کأس: کاسه، ظرفی برای نوشیدن، پیاله، جام، کاپ
هاوون: هاون