خوالیگر شیرازی
خوالیگر شیرازی
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

داستان کشکی - قسمت دوازدهم

باز هم به ادبیات کشکی ادامه میدهیم و کم‌کم به مثلها و اصطلاحات و گفتارهای عامیانهٔ محلی در اقصی نقاط ایران وارد میشویم:

کشک سابی
کشک سابی
  • عجب کشکی سابیدم همش دوغ پتی بود
    پتی به معنای خالی،تهی،برهنه و لخت و ... است مانند واژه پاپتی که به کار می بریم و معنای آن همان پابرهنه است.سابیدن کشک هم مشخص است که کشک را با آب درون تغارچه ای می ریزند و با حرکات چرخشی دست آن را می سابند تا آب درون تغارچه تیره می شود. در نهایت کشکی را با هزار زحمت سابیده‌اند تماما دوغ خالی از آب در میاید و هیچ گونه روغنی ندارد و در واقع نشان از نامرغوبیت کشک است و اینجاست که می فهمند سرشان کلاه رفته است.این ضرب المثل را زمانی به کار می برند که چیزی خلاف انتظار شما اتفاق می افتد و در واقع انتظار آن عمل یا حرف را ندارید.
    مثلا پدری از فرزندش درخواست کاری را می کند و پسر در کمال پررویی پاسخ میدهد که نمی توانم.اینجاست که پدر می گوید: عجب کشکی سابیدم،همش دوغ پتی بود.
    گاهی هم اینگونه گفته میشود که : عجب کشکی سابیدم، همش نرمه قروته
    دقیقا همین ضرب المثلهاست که تفاوت کشک و قروت را در قدیم بر ما آشکار میکند. چیزی که میگویم، در عصر حاضر بسیار دگرگون شده. همانطور که گفته‌ام در فرهنگ خوراک و آشپزی ایرانی کشک با قروت ( که به قبایل ترک و ارامنه تعلق دارد) تفاوت دارد. غیر از این که کشک باستانی، جو تخمیر شده در دوغ است و به مرور زمان جو حذف شده ( البته هنوز در برخی مناطق شاهد حفظ اصالت هستیم که در جای خود پیشتر گفته‌ام)؛ تفاوت دیگر پخته بودن دوغ است که در تهیه کشک ایرانی دوغ را میجوشانند و بعد کیسه میکنند تا آب اضافی برود و در نهایت در آفتاب میخشکانند. در صورتی که در تهیه قروت ترکی یا چورتان ارمنی ماست چکیده را بدون حرارت دادن میخشکانند. اما امروزه به حدی اختلاط فرهنگی صورت گرفته که شنیدن نام شما را از شیوه تهیه آگاه نمیکند.
  • در گویش لاری مثلی هست که: كَشْكي شَوا كَرَه كِردِه
    حكايت از خان ايلات است كه روزي حاكم شهر براي جمع كردن ماليات به ايلات هم سر مي‌زد و از آنها ماليات جمع مي‌كرد و آنها به جاي پول از محصولات خودشون مثل كشك مي‌دادند. تا اين كه يك روز گفتند اين كه نمي‌شود، ما تمام دست‌ رنجمان را به ماليات مي‌دهيم و قرار شد ريش سفيد ايل وقتي كه حاكم مي‌آيد از او تخفيف بگيرد. روزي كه دوباره حاكم به آنجا سر زد براي جمع كردن ماليات، ريش سفيد ايل به نزد او رفت و ماجرا را توضيح داد . حاكم هم قبول كرد آنها به جاي كشك، كره بدهند!
    مردم هم خوشحال كه حاكم كشك شَوا كَرَه كِردِه!!!
    به نحوی کنایه از تعویض چیز کم ارزشتر با ارزشمندتر و ناآگاهی طرف از این عمل است.


ادامه دارد...


کشککشکول
یکی گفت ما را به خوالیگری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید