تقریبا ۱۲ روزی از شروع کار من در شرکت جدید میگذرد. پروژه تولد بچهها (کارکنان) را از فروردین استارت زدیم! چرا فروردین؟ چون پیش از این شرکت از این رسمها نداشت و با حضور من این پروژه استارت خورد. گفتیم برای حس خوب گرفتن بچهها یک به یک از همان فروردین شروع کنیم و هر هفته تولد یکماه را جشن بگیریم تا برسیم به مرداد! احتمالا تا ۱۵ تیر این تولدهای پشت سر هم ادامه دارند.
این اولین پروژه کاری من بود؛ شاید به نظر برسد برگزاری تولد کاری سختی نیست اما بود. نه که بگویم سختیاش در قد و قواره کار معدن است نه؛ اما سختیهای زیادی داشت، هماهنگیاش بسیار عجیب بود حداقل برای نوبت اول که هنوز نمیدانی چی به چی است. این هفته که گذشت سر برنامهی تولد اضافه کاری زیادی در شرکت ماندهام. کار کردن در واحد منابع انسانی یعنی حواست به همه چیز باشد و یاد بگیری با همه آدمی بتوانی تعامل کنی. برای منی که در دنیای خود سیر میکنم این تجربه برای بیرون از لاک آمدن، تجربهی خوبی است!
کارهای زیادی هم پیش رو دارم از دغدغهی ثبت مرخصیها بگیر تا ارائه و سفارشات تولد و فکر کردن به لینکدین و واحد تولید و خیلی چیزهای دیگر.
به اینجای نوشته که رسیدهام فکر میکنم باید اینجا یا چیزی فراتر از شرح نصف و نیمهی روزمره کاریام بنویسم و یا همین را درست و حسابی بنویسم که برای شمای خواننده خواندنش مفید باشد.
خلاصه هنوز نمیدانم چه چیزی اینجا بنویسم ولی ممنون از شما که خواندینش.