خسته
خواندن ۴ دقیقه·۲ ماه پیش

کارفرمای ارزش آفرین یا کارفرمای پول آفرین

از زمانی که شاغل شدم نمیدونم موضوع چی بود ولی تا همین اخیرا همیشه به پست کارفرما های دقیق و  وسواسی و منظبط و اهل فن میخوردم حالا ینی چی؟!

یعنی که مثلا براش کار میزدیم طرف تا مو رو از ماست نمیکشید ول نمیکرد، دونه دونه صفحه های سایت و چک میکرد و سوال میپرسید و اگه جایی مطلبی مرتبط به ما میدید برامون فوروارد میکرد که ینی آره پیگیرم، حتی یادمه یه کارفرمایی چنان وسواس بود که به خطا های چشمی میلیمتری هم ایراد میگرفت و شعارش این بود، تو فکر کن یوزر من یه کور و کر بی سواده حالا چقدر یوزر فرندلی کار تحویل میدی؟!

ولی این کارفرما میدونست چی میخواست ینی اگه به من میگفت این یه میل انحراف داره میدونست یه میل انحراف به راست هست یا به چپ.

این مسئله برای آدم کلی نگر و کم حوصله ای مثل من سخت بود خیلی هم سخت، همچنین با توجه به این که جدیدا فهمیدم چقدر آدم سطحی و بیخودی هستم، ینی تو حوزه حرفه ای و کار هیچ چیز رو عمیق نمیدونم از هرچیز تا لول چهار و پنج میدونم ولی دیگه نمیدونم.

البته این موضوع تو بازار ایران که کارفرما میخواد یه نفر ده تا کار رو باهم بکنه فکر کنم خواهان هم داره.

حالا به هر حال این قضیه سطحی بودن و متخصص نبودن چیزیه که پای من رو به تراپی باز کرده و فکر میکنم کلا خیلی رو هوا هستم و تمام تجربیات و تخصص هام آشغاله!

بگذریم داشتم میگفتم که کارفرما های من همه اینطوری بودن آدم های خوبی بودن ها ولی بسیار به کار توجه میکردن و از هر کار من ده تا ادیت دیگه میخواستن نمیدونم میگیرید منظورم رو یا نیاز به توضیح بیشتر هست که به علت کمبود حوصله لطفا بگیرید چی میگم.

خلاصه با شعار این که میرم یه بازاری دلالی چیزی که تحصیل کرده نباشه و سر از کار در نیاره و ظاهر همه چیو ببینه پیدا میکنم و خودم و از این ادیت ها و اینا خلاص میکنم.

بله پیداش کردم

و امروز دقیقا ۵ ماه و یک روز هست که دارم کاری که یک ماه زمان میبرد رو براش انجام میدم بدون یک قرون دریافتی!!

به جای سود فقط هزینه تراپی و هزارتا آسیب دیگه گذاشت رو دستم.

مسئله اینجا بود حتی انقدر سواد نداشت که بدونه چی میخواد

انقدر سواد نداشت که حتی بدون از چی ایراد بگیره

انقدر ظاهر بین بود که اصلا لعنت بر من

با فکر این که این که نمیدونه چی به چیه نمیتونه ایراد بگیره کار رو میزنم و خودم و راحت میکنم افتادم تو این باتلاق، که کار رو زدم و این نمیدونست اصلا چی میخواد پس شروع کرد ایراد گرفتن از من ایراد و ایراد هایی که اصلا نمیفهمیدم، اصلا الان که این و مینویسم ممکنه گریه هم بکنم!

بالای پنج شیش بار حرفش رو عوض کرد اصلا هدفش و عوض کرد.

و بدتر از اون شعاد های نون حلال و من کارآفرینم و من بهمانم بود که دهنم و سرویس میکرد.

این وسط نه میتونستم بزنم زیر همه چی و بگم گور پدر خودت و کارت که دستم به هیچی نرسه از طرفی موندم که هی ادیت این و میزنم ببینم تا بلاخره یه تایید میده پول من رو بده یا نه!

ینی آسیب هایی که این کار به من زد رو هیچ جوره نمیتونم بشمرم

روز جلسه حضوری اولیه تو یه اتاقی که اصلا مناسب جلسه نبود با من جلسه گذاشت و بدتر اون پاکت سیگار و فندکش رو به روی من روی میز بود!

هرچی من در طول پروژه با اکسل و برنامه و ددلاین گزارش تحویل میدادم گزارش هارو نمیخوند و نمیدید و رو کاغذ گزارش من نقاشی میکشید.

از همه بدتر که کار ما اصلا حضوری نبود و نزدیک یک ماه من و حدود ده پونزده روز کشوندن تمام وقت شرکتشون!

بدتر زدن زیر حرفشون اره ما نیرو حضوری میخواستیم.

منم با یه خداحافظی خوشحالشون کردم ولی باز زنگ و تماس که نه بیا کار رو دست بگیر.

خلاصه خواستم بگم اون کارفرماهای تحصیل کرده و دقیق قبلی که هر بار من و به یه چالشی میکشیدن و موجب افزایش تجربه ام میشدن ارزش آفرینی میکردن چون من هم بعد از پایان همکاریمون با خیال راحت کارشون و میزاشتم تو رزومه و اون ها هم بعد چند سال هنوز من و به بقیه برای کار معرفی میکنند.

خلاصه که شیش ماه از حساس ترین سال های عمرم که باید تمرکز میکردم روی یه آزمون مهم درگیر یه پروژه بی ارزش شدم.

توانایی هام زیر سوال رفت!

تاییم سوخت!

چیزی یاد نگرفتم!

و به خودم شک کردم!!!!


زرافه‌ای هستم که هر روز سرم را در دنیای جدیدی می‌چرخانم! درباره هر موضوعی می‌نویسم و از فلسفه تا تکنولوژی و هنر، همه‌چیز را به اشتراک می‌گذارم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید