خوب خوب ! اولا که سلام و حالتون چطوره!؟ دلتون برام تنگ شده نه!؟ حق دارین 😂
اومدم با یه داستان جالب و باحال از خودم!که باید بگم آره باورش سخته ولی واقعیه😂
امیدوارم ازش لذت ببرین !
آدمای عجیب اندر جالبی مثل من نیاز های جامعه ان به خدا👌«اعتماد به سقف بیهوده»
اولاندش که این داستان مربوط به یه ماه قبله !
و دوماندش خود داستان:
حوصله ام حسابی سر رفته بود!خیلی خیلی زیاد، یادِ کتابِ قهوه ی سرد آقای نویسنده افتادم! بله؛همون کاری که آرمان، شخصیتِ مورد علاقه ی من و کتاب،دقیقا زمانی که حوصله اش سر رفته بود، انجام داده بود...
کسی خونه نبود،همه باهم رفته بودن باغ! به خدا دیگه از دستشون خسته شدم ! بلد نیستن چند هفته عین آنسان بشینن خونه هاشون ! من خودم به شخصه از خونه خیلی بیشتر از بیرون رفتن لذت میبرم و بهشون گفتم :هروقت که مُردَم من رو توی خونه چال کنین و از خونه بیرون نبرین !
ولی این دفعه بر خلاف همیشه از فرصت استفاده کردم و رفتم توی گوگل سرچ مهمی رو انجام بدم😂😂
اولین چیزی که نوشتم اینطوری بود:پیش شماره ی اصفهان !
و چیزی که گوگل اوورد اینطوری :۰۳۱ - کد ثابت اصفهان!
اعصابم حسابی خورد شده بود !آخه من که کد ثابت رو نمیخواستم! مثلا کد شخصی رو میخواستم✌️🤣🤣🤣
خلاصه یه فکر مبتکرانه به سرم زد و چیزی که دوباره سرچ کردم این بود:۰۹۱۸ مربوط به کدوم شهره !؟
و چیزیکه گوگل آوورد دقیقا همونی بود که میخواستم، از بین کلی پیش شماره ، مالِ شهرِ مورد علاقه ام رو انتخاب کردم:))))اصفهان!
و بعد شروع به یه سرچ جدید کردم: اعداد شانس امروز
و چیزی که گوگل آوورد:اعداد شانس ماه های مختلف بود،عدد شانس ماه من 5و3 بود پس تصمیم گرفتم شماره ای بسازم که فقط 3و5 داخلش باشه !شروع کردم به ساختن شماره و شماره ای که ساختم اینطوری بود:
0913355$$$3
قبل اینکه شماره رو بگیرم باخودم آرزو کردم:
خدایاااا چی میشه مزاحم نباشم!
چی میشه کسی که بهش زنگ میزنم یه آدم باهوش فهمیده باشه و به حرفهام گوش بده!
بالاخره تماس گرفتم!و مطمئن بودم که آرزوم برآورده میشه:)) و حسابی ذوق کرده بودم که چی میشه!
بالاخره غریبه تلفن رو برداشت:الو ماندانا تویی!؟ سه ساعته که اینجا منتظرتم ! پس چرا نمیای !؟ واقعا نگرانم میکنی! چرا اینکارا رو میکنی هان!؟
حسابی ترسیده بودم ولی روحیه ام رو حفظ کردم و ملایم گفتم:سلام آقا! وقت دارید کمی باهم حرف بزنیم!؟
غریبه گفت:ببخشید شما!؟
ادامه دادم:راستش رو بخواید من شما یا دوستتون ماندانا رو اصلا نمیشناسم!یعنی اصلا اصفهانی نیستم!
من شماره تون رو شانسی ساختم و شانسی گرفتم! تا کمی باهاتون درد و دل کنم ممکنه!؟
غریبه سکوت کرد!
ادامه دادم:
ببخشید انگار مزاحم شدم ، پس با اجازه تون قطع میکنم!
غریبه بلند داد زد:نه! نه! صبر کن، لطفا صبر کن!من وقت دارم ،میتونی حرق بزنی !و در ضمن ببخشید،الان دیدم که رو شماره تون افتاده آذربایجان غربی!یکم خیالم راحت شد!این مثل یه معجزه است! باورم نمیشه که انقدر شانس آووردم !
من حسابی از رفتار غریبه تعجب کرده بودم! خیلی برام غیر منتظره بودم! اصلا فکر نمیکردم انقدر خوب پیش بره!
راستی اگر دوست داشتی خوشحال میشم نظرت رو بدونم
...