سید مرتضای شهید، با فتح خون دلکشش، از شب دهم محرم ۶۱ هجری، به امسال و این ماه و امشبت میرسد و صحرای بلا را به وسعت تاریخ توصیف میکند. امروز تو مخیّری که با بذل جانت، از اصحاب الحسین باشی و اگر نباشی، دیگر چه فرقی میکند که از "جاهَدَت الحسین" باشی یا "شایَعَت" یا "بایَعَت" یا "تابَعَت". اللهم العنهم جمیعا ...
"هر انسانی را لیلة القدری هست که در آن ناگزیر از انتخاب میشود و حرّ را نیز شب قدری چنین پیش آمد ... عمر بن سعد را نیز ... من و تو را هم پیش خواهد آمد. اگر باب یا لیتنی کنت معکم هنوز گشوده است، چرا آن باب دیگر باز نباشد که: لعن الله امه سمعت بذلک فرضیت به؟"
و امروز، شاید همان لیلة القدر است. یا شاید فردا. میتوانی به خود بیایی و فردا، نادمانه خودت را به امام زمانت برسانی و سعادتت را از آغوشش بگیری و در این لیلة القدر، این عقل و عشق تو است که تعیین کننده است.
"عقل میگوید بمان و عشق میگوید برو و این هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود. اگرچه عقل نیز اگر پیوند خویش را با چشمه خورشید نبُرد، عشق را در راهی که میرود، تصدیق خواهد کرد. آنجا دیگر میان عقل و عشق فاصلهای نیست"
و اکنون به خود بیا و بدان که اگر راضی بشوی، ابتلائات دهر تو را در خواهد نوردید. بدان که اگر در این راه فراغت را گزیدی و نه هجرت را، در آن لیله القدر، عقل، عشق را تصدیق نخواهدکرد...
"سرّ آن که جهاد فی سبیل الله با هجرت آغاز میشود در کجاست؟ طبیعت بشری در جستوجوی راحت و فراغت است و سامان و قرار میطلبد. یاران! سخن از اهل فسق و بندگان لذت نیست، سخن از آنان است که اسلام آوردهاند اما در جستوجوی حقیقت ایمان نیستند. کنج فراغتی و رزقی مکفی... دلخوش به نمازی غرابوار و دعایی که بر زبان میگذرد اما ریشهاش در دل نیست، در باد است.در جستوجوی مأمنی که او را از مکر خدا پناه دهد. در جستوجوی غفلتکدهای که او را از ابتلائات ایمانی ایمن سازد. غافل که خانه غفلت پوشالی است و ابتلائات دهر، طوفانی است که صخرههای بلند را نیز خرد میکند و در مسیر درهها آنهمه میغلتاند تا پیوسته به خاک شود."