ساعت ۳صبح مهربانو برای خوردن سحری بیدارم می کند.از من می پرسد چی می خوری؟
البته اذان صبح امروز شیراز ساعت ۴.۵۶است.پس چرا مهربانو این قدر زود من را بیدار کرده؟
اگر تمایل به دانستن پاسخ این سوال که منجر به خلق این نوشته شد دارید لطفا با من همراه باشید.
سفارش سحری می دهم و سراغ گوشی می روم.تا آماده شدن سحری ،طی شدن مقدمات و برقراری ارتباط(??) با تلگرام ،واتس آپ را چک می کنم.کلی پیام برای وضعیت جدید آمده.
تصویر وضعیت جدید چی بوده مگه؟
گر چه عادت دیرینه ام این است که دست حضرت پدر را ببوسم .اما این بار در دل مزارع رقصان گندم کنار دریاچه مهارلو ،شوق بوسیدن روی ماهشان را داشتم و مهربانو هم زحمت ثبت تصویر را کشید.
نکته:
قبل از گذاشتن این تصویر در وضعیت ،ندای درونی ای به من گفت شاید دل آنهایی که پدرشان را از دست داده اند و پدرانشان آسمانی شده بشکند،اما از باب ترویج احترام به پدر و مادر و قدرشناسی تصمیم گرفتم این کار را انجام دهم .گرچه حدس اولیه ام درست بود و چند تا از دوستان که از داشتن پدر محرومند پیام داده بودند که خوش به حالت.واتس آپ را رها می کنم و به سراغ تلگرام می روم.
دوستان جان در تلگرامند
در تلگرام به دوستان و مطالبی دسترسی دارم که در روزگاری نه چندان دور یعنی همین ۱۰ سال پیش ،پیدا کردن و یاد گرفتن از آنها یک دغدغه بزرگ بود.لابد می پرسید چه کسانی یا چه دوره هایی؟
ازمحمدرضا شعبانعلی تا شاهین کلانتری
از نیما شفیع زاده تا علیرضا ابراهیمیان
از بهنام کشانی تا سامان فائق
از یاور مشیرفر تا احسان تاجیک
از عادل طالبی تا مانوئل اوهانجانیانس
و.......
از متمم تا دوره های نویسندگی
از دوره های دیجیتال مارکتینگ تا تولید محتوا
از وبینار های مختلف تا پادکست های متنوع
شاهین کلانتری را خیلی دوست دارم.نوشتنش و آموزش هایش خیلی خاص است.خیلی راحت می نویسد و آدم را متقاعد به نوشتن می کند.اگر شوق نوشتن را از قبل داشته باشی،خیلی آهسته آهسته در نوشته هایش غرق احساس و لذت می شوی.
با تولید محتوای جذابش، من را از کانال تلگرامی به درون وب سایت و خواندن مطلبی با عنوان عادت ماهیانه می کشاند و یکی از توصیه های اکیدش روزانه نویسی ست.
خواندن نوشته های شاهین در مورد نوشتن،سبب می شود تا فیل من یاد هندوستان کند و سراغ کتاب هایم بروم.
چند روزی ست کتاب هایم صاحب یک جای شیک شده اند و بعد از سه سال آمدن به خانه جدید از درون انباری و کارتن در کمد شنتیا جان جا خوش کرده اند.بله از مزایای خرید کمد جدید برای پسر سه ساله این است که کتاب های عزیزم هم صاحبخانه می شوند.
کتاب های روی یخچال را بر می دارم(به خاطر پخش و پلا شدن کتاب در گوشه گوشه اتاق همیشه مورد عتاب مهربانو بوده ام? ،البته شنتیا جان هم چون عاشق کتاب است گاهی آنها را خط خطی یا پاره می کند??) تا آنها را در کتاب خانه جای دهم.کتاب های کوری،گلستان سعدی،مبانی کارآفرینی،ماشین محتوا و خنده بهترین دارو در صف مطالعه مدت اخیر من بوده اند که از هر کدام صفحاتی مطالعه شده .
خواندن نوشته های شاهین کلانتری توجه من را به کتاب قطوری جلب می کند که قرار بود با مطالعه اش داستان نویسی را شروع کنم.کتاب را بر می دارم و نوشته اول آن بهانه این نوشته من می شود.
عادت دارم بعد از خریدن هر کتاب در صفحات ابتدایی یادداشتی در خصوص زمان و مکان خرید کتاب بنویسم تا سالیان بعد خواندنش من را به آن زمان و دغدغه هایم ببرد،پس سراغ نوشته اول کتاب می روم.
نوشته اول
امروز روز دانشجو است و برای یک کار اداری به خیابان ملاصدرا (شیراز)رفته بودم.این روزها شوق داستان نویسی تمام وجودم را فرا گرفته .نمی دانم آینده چه خواهد شد.علاقه و انگیزه ی قوی من را به سوی کتابفروشی محمدی کشاند و این کتاب را خریدم .
تاریخ ۸۹/۹/۱۶ ساعت ۱۰.۳۰صبح
نوشته دوم
این کتاب را برای بار اول امروز خواندم و تمام کردم .می خواهم دفعه دوم را شروع کنم و لی عمیق تر بخوانم.
تاریخ ۸۹/۹/۲۶ ساعت ۱.۳۰ بعدازظهر
گوگل کردن نام جمال میرصادقی
عادت دیگر من این است که قبل از مطالعه یک کتاب راجع به نویسنده بیشتر بدانم و سریع نام نویسنده را گوگل کنم.
قبل از معجزه شبکه های اجتماعی و در ۱۰ سال پیش ،برای یافتن دوره آموزشی داستان نویسی کلی تحقیق کردم و به جایی نرسیدم.چون در گذشته عادت بدی داشتم که کارها را نیمه تمام بگذارم،نوشتن داستان هم به این سرنوشت دچار شده بود اما با بینان نهادن خودآفرینی چند اتفاق مهم رخ داد.
اول مطالعه هدفمند کتاب
دوم نوشتن در مورد علاقه مندی هایم
سوم تولید محتوای هوشمندانه
چهارم مدنظر قرار دادن چرخ زندگی و داشتن تعادل در زندگی
پنجم عمل کردن به دانسته ها که یکی از نتایج آن مطالعه یک کتاب به روش تکرار فاصله دار است.
چند روز قبل وبینار خودآفرینی و عمل به دانسته ها را از طریق ایسمینار برگزار کردم.
مطالعه کتاب راهنمای داستان نویسی را همراه با ثبت نام در دوره نویسندگی شاهین کلانتری از طریق تلگرام ، شروع می کنم تا هم دغدغه ۱۰ سال پیش و هم دغدغه امروزم در خصوص تولید محتوا در زمینه خودآفرینی را ادامه دهم.
پاسخ سوال ابتدای نوشته
بیداری همسر جان به خاطر مطالعه کتاب و بیدار کردن زود هنگام من برای سحری باعث نوشتن این روایت پیشا و پسا سحری شد.
راستی شما در گذشته دغدغه چه چیزی را داشتید که اکنون به یمن پیشرفت تکنولوژی به راحتی میسر شده؟
اگر سراغ کتابخانه تان بروید خواندن کدام کتاب را مجدد شروع می کنید؟
می دانستید گاهی تبدیل شدن به یک نویسنده از شروع نوشتن و ارسال پاسخ به این سوالات است؟