خود ها
خود ها
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

پذیرش

دوتا چیزی ک این مدت خیلی ب گوشم میخوره و کل هستی انگار داره با این دوتا من ب سمت و سوی مشخصی میبره

یکی در لحظه زندگی کردن

یکی دیگ پذیرش

دوتا کلمه گوکولی مگولی ک بنظر خیلی لطیف و شفاف و ساده میان

ولی ت موقعیت ک قرار بگیری میفهمی

درلحظه زندگی کردن از غیر ممکن ترین کاراس ذهن هر لحظه دنبال سناریو ساختن از آینده و غرق شدن تو گذشتس و سال ها تمرین میخواد ک بتونی ذهنت رو در حال حاضر نگه داری و بفهمی هرچیزی ک بخای همینجا و حالاست

از پذیرش هم نگم براتون

پذیرش گفتنش آسون و قشنگ
ولی الان ک با دهن کجی بم نگا میکنه و میگ فک کردی ب همین سادگیاس
میتونم چهره شیطانیش ببینم

این چند روز هر لحظه ب خودم میگفتم همینه ک هست کاریش نمیتونی بکنی بسپر ب جریان

ولی ذهنم هر بار

ولی خب چرا؟ چرا اینجوری شد؟ این انصاف نیس نمیخوام نمیخوام نمیخوام ....

وقتی یچیزی رو با تمام وجودت میخوای ولی دنیا ی قصد دیگه داره برات پذیرش دردناک ترین کاریه ک میتونی بکنی ولی بهترینش چون در نهایت وقتی بفهمی کاری ازت ساخته نیس رها میشی

کاش بتونم بالاخره تمومش کنم


پذیرش
برو ت دل ترست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید