دیگ بسه
هرچقد تلاش کردم آدمارو نزدیکم نگه دارم
هرچقد تلاش کردم دورم شلوغ باشه ک احساس تنهایی نکنم
هرچقد تلاش کردم همه رو راضی نگه دارم پیش همه باشم با همه وقت بگذرونم آدم بامزه و پرحرف جمع باشم ک حوصله کسی ازم سر نره
هرچقد پیش هرکس جوری بودم ک اون میخواسته سطح خودم تا سطحشون پایین اوردم تا فقط جوش بخورم بینشون
بسههههه
من تو آدما خلاصه نمیشم
ازین ب بعد فقط تمرکز میکنم رو خود
رو چیزی ک خودم میخام خود درونیم میخواد خود بالا ترم میخواد
الان متوجه میشم چقد قبلا تظاهر میکردم ادمیم ک برام مهم نیس ادما راجبم چی فکر میکنن
ن اگر برام مهم نبود انقد سعی نمیکردم همه رو نگهشون دارم
برام مهم بوده ک فکر کنن ادم سرگرم کننده ایمم
و برای همین الان انقد ترسیدم چون دیگ اون ادم نیستم چون الان نقاب رو صورتم میبینم
میبینم الکی میخندم بهشون الکی میرقصم ادا درمیارم ک فقط براشون جالب باشم ک من نذارن کنار
ولی خسته شدم از این وضع
بابا ی نفر مرد توی من
من دیگ اون ادم سابق نیستم
و این ترسناک برام چون قراره خیلیارو از دست بدم
حتی نوشتنم اینجا شاید اشتباهه چون بازم دنبال توجه یه نفر ام
باید رها کنم تا بتونم خودم پیدا کنن و دوست داشته باشم
از الان فقط خودمم و خودم