محمد خوش بین
محمد خوش بین
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

در عشق تو محمود منم

در چشم تو دیدم روز اول آخرم را

به آتش می کشیدی تو تمام پیکرم را


می سوختم‌ و می باختم و می ساختم

اشعاری که می گرفت تمام نفسم را


کاش که چشمان تو روی سینه ات بود

پنجره ای باز به روی دل سنگ ات بود


میروم با یاد من افسوس می ماند بجا

تا بلکه بدانی چه غمی با عاشقت بود


تو از غم های من شاد و من از غم خشنود

همه شب تا به سحر ذکر تو بر لب بود


دل را با زمزمه ی عشق تو بر لب کشتند


تحسین شد و این عشق تو شد محمودتحسین شد و این عشق تو شد محمود

شعرمحمد خوش بینشعرعاشقانهشعرزیبا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید