قدیمها...
وقتی سراغ کارهایی میرفتم
که «از تهِ دل» برایم ارزشمند بودند
شب....
یک «خستگیِ خوب»
تمام وجودم را
درآغوش میگرفت
و درونم را پُر از
حسِ خوب زندگی میکرد.
حالا پس از چند سال...
دوباره می خواهم یکی یکی کارهای دلی را
به روزهای زندگی ام برگردانم.
به خدا دلم برای آن «خستگی های خوب» تنگ شده است.