ویرگول
ورودثبت نام
حسین خضوعی
حسین خضوعی
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

لب ریز

هر از چندگاهی

ناگهان می­آید

در آغوشم می­ کشد

همان حرف­های­ همیشگی ­اش را

درِگوشم می ­گوید

و غیب می ­شود

تا زمانی که باز دوباره «عصبانی» شوم

این بار ....

بر خلاف همیشه

برای اولین بار به حرف هایش دل دادم

می­گفت:

«گنجایشِ تو تا لبریز شدن، به کوچکی یا بزرگی همان چیزی است که تو را عصبانی کرده است»

و چه راست هم می­گفت.

خشمظرفیتعصبانیگنجایشلب ریز
بر سر آنم که گر زدست برآید دست به کاری زنم که غصه سراید
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید