برای خاکی مینویسم که ریشه هایم در آن خانه کرده، وطن !
برای نم نم اشک مردمانی که پای این خاک چکیده شد
و گل هایی که امروز بخاطر همین قطره های اشک رشد کرده اند .
وطنم،خاکت حاصلخیز نبود...
نهال امید کاشتم ،غم تنها چیزی بود که گیرم آمد
بذر شادی برای همه مردم کاشتم ،عزای عمومی برداشت کردم 🖤
دانه های عدالت را که پدر دادخواه این کشور کاشته بود، آبیاری کردم ... اما جز اختلاس، فساد و بی انصافی چیزی دستم را نگرفت..🖤
این حرف ها و دم زدن در مورد وطن دوستی برایم بیگانه است .میدانم هر چقدر هم بلند فریاد بزنم ، صدایم پخش می شود اما در اسمان الوده این شهر!! از بین می رود.ارزو می کنم که همصدا شویم و آوازی بلند برای خاک بغضآلود این وطن بخوانیم.
آنقدر بلند که ابرهای لجوجی که امسال با ما قهر کردند، بالاخره ببارند!آنقدر بلند که درخت دوستی و همدلی ، سایه اش را بر سر ما بیافکند،
دوست دارم آن روزی را ببینم که محکم دست هم را گرفته ایم و از ته دل برای ایران مان میخوانیم، آن روزی که هیچ قیچی ای نتواند رشته محکم دوستی بین ما را قطع کند و هیچ اره ای نتواند تنه ما را از ریشه های دوانده شده در این خاک جدا کند .
و اما اندکی حرف خودمانی تر بین من و تو که دوست عزیزم باشی:❤️🌊
یادت نرود در سرزمینی نفس میکشی که حتی اگر هوایش آلوده به غم باشد ، حتی اگر در آن دویدن بی نتیجه باشد ، اما هزاران سال قدمت پشت این کلمه ۵ حرفی،یعنی ایران خوابیده، فردوسی و زحمتش خوابیده که اگر او نبود، امروز من با این زبان شیرین با تو سخن نمی گفتم ، پشت این نام ،پدری دادخواه به نام کوروش خوابیده ، پشت این نام کوتاه اعجاب انگیز ، شهدایی آرام گرفته اند که تو ، اینجا بودنت، را بخاطر آنان داری .
به پاس هر وجب خاکی از این ملک
چه بسیار است آن سرها که رفته!
ز مستی بر سر هر قطعه زین خاک
خدا داند چه افسرها که رفته!
تقدیم به تو ❤️🌊