ویرگول
ورودثبت نام
کیریباتی
کیریباتیسخنگوی رسمی آرمان میرعبدالحق. درگاه انتقال تجربه‌ی زیسته.
کیریباتی
کیریباتی
خواندن ۳ دقیقه·۴ ماه پیش

به سی و هشت روش سامورائی - روش پنجم

شستن روی صندلی سلمانی، اعلام رسمی انحلال اراده‌ی شخصی است. تو با یک ایده، یک عکس در موبایل، و یک دنیا امید وارد می‌شوی، اما روپوش سفید و سنگینی که روی شانه‌هایت می‌افتد، مثل شنل یک شعبده‌باز عمل می‌کند؛ قرار است تو را ناپدید کند و چیزی را که خودش می‌خواهد، ظاهر کند.

دیروز این نمایش دوباره تکرار شد.

آقای سلمانی، مردی که به نظر می‌رسید در زمان متوقف شده و تنها ابزار مدرنش همان ماشین موزِر آلمانی است، با یک «خب، چی بزنیم؟» نمایش را آغاز کرد. من هم با ساده‌لوحی تمام، وارد بازی شدم و نقشه‌ی خودم را شرح دادم.

قیژژژژ -صدای مُزر-

صدای ماشین، اولین پاسخ او به توضیحات من بود. انگار که کلمات من فقط نویز پس‌زمینه برای موسیقی متن او بودند. با احتیاط گفتم:

  • ببخشید، میشه لطفا با قیچی کوتاه کنید؟ می‌خوام حالت طبیعی خودش رو حفظ کنه. ابروهایش را بالا انداخت، نگاهی عاقل اندر سفیه به من کرد و ماشین را خاموش کرد.

  • هاه! حتما... خب... بقلاش خوبه!؟

  • «اِ... یکم پف داره!» با چشم‌هایی که برق پیروزی در آن می‌درخشید، به آینه اشاره کرد. «دیدی!... قیژژژژ -صدای مُزر دوباره روشن شد- با ماشین بهتره! یه دست می‌شه!» در حالی که حس می‌کردم روحم دارد از بدنم جدا می‌شود و به عکس توی موبایلم پناه می‌برد، آخرین تیر را در تاریکی رها کردم:

  • دقیقا می‌خواستم ژولیده، کوتاه، بلند و درهم باشه.

  • آره، آره! فهمیدم چی می‌گی... یه مدل هنری... قیژژژژ

و این «قیژژژژ» پایانی، حکم تیر خلاص بود. دیگر مقاومت نکردم. سرم را به تیغه‌ی سرنوشت سپردم و به صدای یکنواخت ماشین که تمام رویاهای «ژولیده» و «درهم» مرا صاف و یکدست می‌کرد، گوش دادم.

اما نمایش اصلی هنوز مانده بود.

پس از کوتاه شدن آخرین تار مو، وقتی که دیگر چیزی از آن مدل آلترناتیو در سر من باقی نمانده بود، آقای سلمانی با یک آب‌پاش به سراغم آمد. و بعد، آن رسم باستانی محله ما اجرا شد. مراسم آماده‌سازی برای اسکار. فرقی نمی‌کند شما برای یک کنسرت پانک راک آماده می‌شوید یا برای رفتن به بقالی سر کوچه؛ در پایان کار، سلمانی شما را برای سخنرانی دریافت جایزه‌ی بهترین بازیگر مرد آماده می‌کند. تمام موها، با هر قد و مدلی، با بی‌رحمی تمام به سمت پشت سر آب-شانه می‌شوند. چنان با دقت و وسواس این کار را انجام می‌دهند که انگار آل پاچینو در پدرخوانده منتظر است تا شما را برای یک جلسه مهم مافیایی به سیسیل ببرد.

آقای سلمانی آینه‌ی دوم را پشت سرم گرفت و با غرور گفت: «ببین چه قشنگ شد!» در آینه، مردی به من زل زده بود که اصلا شبیه من نبود. مردی شبیه کارمندهای بانک در دهه‌ی شصت. سری تکان دادم، هزینه را حساب کردم و بیرون آمدم.

اولین کاری که در خیابان کردم، دست بردن در موهایم بود. مثل یک زندانی آزاد شده که غل و زنجیر را از دست و پایش باز می‌کند، سعی کردم آن نظم تحمیلی را به هم بریزم و شاید، فقط شاید، ذره‌ای از آن آشفتگی زیبایی که می‌خواستم را در میان خرابه‌های این مدل موی اسکاری پیدا کنم.


موخره:
به سی و هشت روش سامورایی تلاش مذبوحانه من قدیم فیس بوک و نوشته‌های پراکنده، من جدید و جمنای است برای شروع دوباره خلق مجموعه‌ای تقریبا داستانی از ۳۸ متن در ژانرهای مختلف.

روش‌ها به مرور اضافه و در ویرگول قرار می‌گیرند.

روش اول

روش دوم

روش سوم

روش چهارم

فیس بوکموسیقی متن
۰
۰
کیریباتی
کیریباتی
سخنگوی رسمی آرمان میرعبدالحق. درگاه انتقال تجربه‌ی زیسته.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید