آخرین لیوان از شربت مادربزرگ مادرم که مُرد، ما به او مامانی میگفتیم، را به همراه تخم شربتیهایی که شستهام آماده میکنم. پنجره باز است. هوا سرد است. پتو میکشم. به این فکر میکنم که. واللّه! اگر به حیوانات کاری نداشت انسان و بچه بدنیا نمی آورد، من همین فردا عازم جنگل بودم برای زندگی. همه مناطق شهری، روستایی و تمدن بماند برای خودتان. انقدر بمانید تا منقرض شوید. جنگل صادقانه بیرحم است. طبیعی است. مامانی دغدغهاش نگرانی از اکوسیستم گیاهان باغچه بی حفاظ خانه در شهر بی دروازهای به نام تهران بود. شاید انقراض راهکار خوبی باشد. بازگشت زمین به تنظیمات کارخانه.
آخرین جرعهها. آخرین راهکار سردرد و آرامشم و من زیرپتو با یک سردرد که دیگر درمانی برایش باقی نماند.
موخره:
به سی و هشت روش سامورایی تلاش مذبوحانه من قدیم فیس بوک و نوشتههای پراکنده، من جدید و جمنای است برای شروع دوباره خلق مجموعهای تقریبا داستانی از ۳۸ متن در ژانرهای مختلف.
روشها به مرور اضافه و در ویرگول قرار میگیرند.