ویرگول
ورودثبت نام
کیریباتی
کیریباتیسخنگوی رسمی آرمان میرعبدالحق. درگاه انتقال تجربه‌ی زیسته.
کیریباتی
کیریباتی
خواندن ۳ دقیقه·۳ ماه پیش

به سی و هشت روش سامورایی - روش هشتم

نور سرد مانیتور، رودخانه‌ای از اعداد بی‌روح را روی صورت اناهیتا می‌ریخت. انگشتانش، مثل عنکبوت‌هایی دقیق، روی کیبورد می‌رقصیدند و امید و ترس هزاران انسان را به ستون‌های خشک «ریسک» و «بازده» ترجمه می‌کردند. او در این دنیای روزانه، یک تحلیل‌گر مالی بی‌نقص بود؛ معماری که با آجرهای داده، قصرهایی از سود برای دیگران می‌ساخت. سرد، منطقی، و خالی.

اما شب‌ها، در سکوت آپارتمانش، آناهیتا دفترچه‌ای قدیمی را از ته کمد بیرون می‌کشید. دفترچه‌ای با جلد مقوایی رنگ و رو رفته که مقدس‌ترین و خطرناک‌ترین موزه‌ی جهان بود: موزه‌ی تمامِ آن آناهیتاهایی که می‌توانست باشد.

صفحه‌ی اول، با مدادرنگی‌های کج و معوج، پسربچه‌ای را در روپوش سفید نشان می‌داد که سرنگی را بالا گرفته بود. زیرش با خطی لرزان نوشته بود: «داروی سرطان، تا مامان‌ها گریه نکنند.» ورق می‌زد. آناهیتا روی سکوی قهرمانی المپیک، با مدالی طلایی که بزرگتر از سرش بود، رکورد مایکل فلپس را شکسته بود. ورق می‌زد. آناهیتا در لباس غواصی، در اعماق اقیانوس، دست دوستی به سمت یک دلفین دراز کرده بود. آناهیتا معلم بود، آناهیتا فضانورد بود، آناهیتا نویسنده‌ای بود که کلماتش دنیا را عوض می‌کرد.

اما دنیا صبور نبود. دنیا به یک قهرمان چندوجهی احتیاج نداشت؛ به یک کارمند قابل پیش‌بینی نیاز داشت. سکوت آن رویاهای مدفون‌شده، در ذهن آناهیتا به یک غرش دائمی تبدیل شد. او با منطق بی‌رحمی که از دنیای مالی آموخته بود، به یک نتیجه رسید: بزرگترین گناه، نه شکست، که «خیانت» بود. خیانت به بهترین نسخه‌ای که می‌توانستی باشی.

و این‌گونه، شکار شبانه‌اش آغاز شده بود. او شب‌ها تحلیل‌گر مالی نبود؛ او «ممیز استعدادهای هدررفته» بود.

امشب، طعمه‌اش شاعری بود که در جوانی کلماتش مثل باران شهاب‌سنگ بود. دیوان شعر اولش، «کوچه‌های بی‌چراغ»، غوغایی به پا کرده بود. حالا، در چهل و پنج سالگی، مدیر خلاقیت یک آژانس تبلیغاتی بود و برای شوینده‌های لباس، شعار می‌ساخت.

آناهیتا در کوچه‌ای خلوت، راهش را سد کرد. با صدایی که گویی از اعماق یک چاه می‌آمد، گفت: «"و در انتهای این کوچه‌ی بی‌چراغ، فانوسِ شکسته، هنوز خوابِ ماه را می‌بیند."... این رو یادت میاد؟ شعر خودته. تو به اون پسر بیست ساله‌ای که این شعرو نوشت، خیانت کردی.» این یک سرقت نبود. یک تسویه حساب بود.

آناهیتا کارش را با همان دقت و وسواسی انجام داد که صبح، یک سبد سهام پرریسک را پاکسازی کرده بود. بدون خشم، بدون لذت. فقط یک حس سرد و توخالی از برقراری دوباره‌ی نظم. گویی یک معادله‌ی اشتباه را از روی تخته پاک کرده بود.

ساعاتی بعد، در آپارتمانش، روبروی انعکاس خود در صفحه‌ی خاموش تلویزیون نشست. به زنی با چشمان خالی خیره شد که نه کاشف داروی سرطان بود، نه قهرمان المپیک و نه شاعری که دنیا را تکان می‌دهد.

دید که شکارش هیچ‌وقت تمام نمی‌شود، چون بزرگترین خائن، همیشه از دستش فرار می‌کند. خائنی که هر روز صبح در آینه می‌بیندش. زنی که بااستعدادترین و درخشان‌ترین رویا را به قتل رسانده بود: رویای همان دختربچهٔ توی دفترچه نقاشی.

آناهیتا قاتل سریالی نبود. او فقط اولین قربانیِ خودش بود که حالا داشت انتقامش را از تمام دنیا می‌گرفت. او جلادِ تمامِ آناهیتاهایی بود که می‌توانست باشد.


موخره:
به سی و هشت روش سامورایی تلاش مذبوحانه من قدیم فیس بوک و نوشته‌های پراکنده، من جدید و جمنای است برای شروع دوباره خلق مجموعه‌ای تقریبا داستانی از ۳۸ متن در ژانرهای مختلف.

روش‌ها به مرور اضافه و در ویرگول قرار می‌گیرند.

روش اول

روش دوم

روش سوم

روش چهارم

روش پنجم

روش ششم

روش هفتم

۱
۰
کیریباتی
کیریباتی
سخنگوی رسمی آرمان میرعبدالحق. درگاه انتقال تجربه‌ی زیسته.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید