نوشته ی امروز را با یک مثال آغاز می کنم.
(شخصی روی یکی از پله های نردبان ایستاده؛ و به دیگران که در پله های پایین تر هستند می گوید: بیایید بالا.
اما به این نکته توجه ندارد که، آن افراد در صورتی می توانند این نردبان را بالا بیایند که، آن فرد خودش هم چند پله بالاتر برود، تا جا برای بقیه خالی شود).
پدرها و مادرها زمان زیادی از زندگیشان را صرف صحبت کردن با فرزندانشان، در مورد مسائل گوناگون می کنند.
ممکن است فرزند آن ها خطایی را مرتکب شده باشد؛ و پدر و مادر سعی می کنند که با صحبت هایشان، او را متوجه اشتباهش بکنند، و کمک کنند که او دیگر آن اشتباه را مرتکب نشود.
حتی خود پدر و مادر گاهی همدیگر را نصیحت می کنند، تا رفتارهای اشتباه را کنار بگذارند.
نصیحت کردن، بسیار کار مهم و اثرگذاری است، (اگر درست انجام شود)، اما مهم تر از نصیحت کردن، این است که ما خودمان رشد کنیم.
اگر فردی قرار است شخصی را از ته چاه بیرون بکشد، اگر خودش هم در چاه باشد که هیچ کمکی نمی تواند بکند.
ما تا وقتی که خودمان درون چاه اشتباهاتمان هستیم، نمی توانیم به خانواده مان کمک کنیم که از چاه اشتباهاتشان بیرون بیایند.
در مثالی که ابتدا زدم، اگر قرار است ما کمک کنیم که، خانواده مان از نردبان موفقیت، نردبان مهربانی، نردبان خوشبختی، نردبان رفتار درست و... بالا بیایند، ابتدا باید خودمان چند قدم از نردبان بالاتر برویم، تا هم جلوی آن ها را نگیریم؛ و هم بتوانیم دستشان را بگیریم تا راحت تر بالا بیایند.
این جمله چه قدر زیباست: تا خوب ها خوب تر نشوند، بدها خوب نمی شوند.
اگر فکر می کنی که فرزند شما و یا همسر شما، رفتار اشتباهی را دارد، شما خوب تر شو، تا او هم چند پله ای بالاتر بیاید و خوب شود.
اگر همسر شما زود عصبانی می شود، شما باید سعی کنید تا بسیار به ندرت عصبانی بشوید؛ تا او عصبانیتش کم تر شود.
اگر فرزند شما کم مطالعه می کند، شما باید بیشتر مطالعه کنید، تا او هم مطالعه را افزایش دهد.
در زندگی از هر نردبانی بالا بروی، فضا باز می شود تا باقی اعضای خانواده به راحتی پشت سر شما حرکت کنند، و از همان نردبان بالا بیایند؛ و در هر نردبانی توقف کنید و یا حتی پایین بیایید، بقیه ی اعضای خانواده مجبور می شوند که در آن نردبان، یا توقف کنند و یا چند پله پایین تر بروند.