ویرگول
ورودثبت نام
مرتضی باقری زاده
مرتضی باقری زاده
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

نماز پدر و مادر و فرزندان

داستان اول:

*پیامبر اسلام در حال نماز بودند و هنگامی که به سجده رفتند، این بار سجده ی ایشان طولانی شد.

بعد از نماز، نمازگزاران خدمت رسول خدا رسیدند و به ایشان گفتند:

ای رسول خدا، این بار سجده ی شما نسبت به دفعات قبل طولانی تر شد, علت آن چه بود؟

نکند در سجده به شما وحی نازل شده بود؟

پیامبر گرامی اسلام فرمودند: خیر، این گونه نبود،

بلکه فرزندم (امام حسن(ع)) بر پشت من سوار شده بود و نخواستم او را ناراحت کنم تا خودش از پشت من کنار برود و من نمازم را ادامه بدهم.

داستان دوم:

روزی پیامبر برای خواندن نماز اول وقت به سمت مسجد می رفتند.

در بین راه کودکان پیامبر را دیدند و از پیامبر خواهش کردند که با آن ها بازی کنند،

و حتی به رسول خدا گفتند: شتر من باش ( یعنی بر روی کول پیامبر سوار شوند ).

پیامبر بدون ناراحتی پذیرفتند و شروع کردند با کودکان بازی کردن.

مردمی که در مسجد نشسته بودند، بعد از این که پیامبر مثل همیشه برای نماز اول وقت به مسجد نیامد، به دنبال پیامبر رفتند،

و در ذهن خودشان گفتند: مگر چه اتفاق بزرگی افتاده است که پیامبر نماز اول وقت را به تاخیر انداخته اند؟

وقتی به پیامبر رسیدند و نوع رفتار کودکان با پیامبر را دیدند، خواستند جلوی کودکان را بگیرند، اما پیامبر مهربانی ها به آن ها اجازه ندادند،

و به اصحاب فرمودند: برای من بازی کردن این کودکان، از نماز اول وقت محبوب تر است.

پیامبر(ص) از بلال خواستند که به خانه ایشان برود و چیزی بیاورد که به وسیله آن بچه ها را راضی کند. تا از آن حضرت دست بردارند.

بلال تعداد هشت عدد گردو پیدا کرد و به خدمت پیامبر(ص) آورد.

پیامبر(ص) به کودکان فرمود: «آیا شترتان را به این گردوها می فروشید؟»

کودکان با شادی، گردوها را گرفته و آن حضرت را رها کردند.

پیامبر(ص) روانه مسجد شد و فرمود: خدا رحمت کند برادرم یوسف را که او را به چند درهم فروختند و مرا به چند گردو.

داستان سوم:

پیامبر همراه با امام حسین(ع) به مسجد رفتند.

امام حسین(ع) کنار رسول خدا ایستادند، برای نماز.

پیامبر، الله اکبر ابتدای نماز را گفتند و امام حسین(ع) نتوانستند بگویند، پس پیامبر برای بار دوم تکرار کردند.

این کار تا هفت مرتبه طول کشید و دفعه ی هفتم که امام حسین(ع) تکبیر نماز را گفتند، پیامبر شروع به نماز کردند.

توجه، نکته:

این داستان ها را بیان کردم، تا دو نکته را عرض کنم.

۱- برخی از پدرها و مادرها هنگام نماز می شوند، برج زهرمار.

به این معنی که اگر فرزندشان وسط نماز مهرشان را بردارد،

و یا فرزندان هنگام اذان به پدر و مادرشان بگویند: برویم بازی،

و یا وسط نماز روی کول پدر و مادر بروند،

پدر و مادر بعد از نماز چنان برخوردی می کنند، که این فرزند تا مدت ها، ترس از نماز و پدر و مادرش دارد.

در حالی که در این داستان ها نوع برخورد پیامبر با کودکان را در هنگام نماز دیدیم.

پدر و مادر عزیز، لطفا الگوی شما در نماز خواندن، رسول خدا باشد.

۲- نکته ی دوم این است که، کسانی که می خواهند بدانند که چگونه باید با فرزندانشان برخورد کنند،

و یا کسانی که می خواهند تربیت فرزند را آموزش دهند،

ای کاش به این اندازه ای که دنبال یادگیری آموزش تربیت فرزند، از افراد مختلف در کشورهای مختلف و با تفکرات مختلف بودند،

مقداری با زندگی اهل بیت و رفتار ایشان با فرزندانشان آگاه می شدند،

تا متوجه می شدند که بهترین آموزش برای تربیت فرزند، مطالعه ی زندگی اهل بیت است.

به این معنا که تمام آموزش های دنیا را کنار هم بگذاریم، نمی توانیم آموزشی علمی تر، زیباتر و دقیق تر از زندگی اهل بیت پیدا کنیم.

متاسفانه چون حاضر نبودیم برای این قضیه زمان بگذاریم و مطالعه کنیم،

فقط از زندگی اهل بیت دنبال، نماز و قرآن هستیم.

در حالی که از زندگی اهل بیت می توانیم، زندگی زیبا و آرام و لذت بخش را بیاموزیم.

پیش به سوی جامعه ی آرمانی


جامعه ی آرمانیتربیت فرزندفرزندپدر و مادرتربیت اسلامی
بسم الله الرحمن الرحیم.مرتضی باقری زاده هستم، متولد 1361/5/12. تمام تلاشم را می کنم که به مردم عزیز کشورم کمک کنم که زندگی بهتری را داشته باشند. سال ها است که در شغل معلمی، در مقطع دبستان مشغول هستم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید