خب پردیس سامیت 2020 هم تموم شد. خوب و بدش به کنار ولی تجربه بزرگ و متفاوتی برام بود. تو این رویداد علاوه بر این که عضو تیم اجرایی بودم، مسئولیت راهبری تیم مارکتینگ رو هم به عهده داشتم که تجربه تازهای برام محسوب میشد و فکر کردم شاید مفید باشه که کارایی که از اول رویداد تا آخرش برای مارکتینگ و پروموت انجام دادیم رو روی کاغذ بیارم. از همین الانم بگم که قرار نیست نکته آموزشی عجیب و غریبی رو بگم که زندگیتون به قبلو بعدش تقسیم شه :)، صرفا یه تجربه نگاریه از مارکتینگ یه رویداد ملی.
اول بگم پردیس سامیت اصلا چیه؟ توی این مقاله مفصل راجبش نوشته شده اما اگر بخوام کوتاه بگم: پردیس سامیت دورهمی مدیرای شتابدهندهها، برگزارکنندههای رویداد و مدیرای فضاهای کاری اشتراکیه. یه رویداده که قراره کسایی که نقش حمایتگر و شکلدهنده اکوسیستم کارآفرینی رو دارن رو کنار هم جمع کنه و امسال سومین دوره برگزاری رویداد بود.
تو اولین جلسه تیم برگزاری که خلاصه رویداد و نیازمندیها بررسی میشه، متوجه شدیم که چشمانداز رویداد اینه که رویداد به سمت بینالمللی شدن حرکت کنه و تبدیل بشه به دورهمی استارتاپی ایرانی تو منطقه.
اولین نکتهای که تیم برگزاری بهش رسید این بود که رویداد باید خاص باشه. بنابراین نشستیم رویدادهای فعلی اکوسیستم رو بررسی کردیم و گفتیم هرکاری که تا حالا انجام شده رو انجام ندیم! و این بشه نقطه تمایز ما.
پردیس سامیت 3 تا هدف کلی داشت. قرار بود یه رویداد خاص باشه، محتوای ارزشمندی به مخاطباش ارائه شه و مهمتر از همه بهشون خوش بگذره. البته من سعی میکنم خیلی به بحثای اجرایی وارد نشم و تو حوزه مارکتینگ باقی بمونم.
نمیخوام خیلی پایهای صحبت کنم و بیام بگم مارکتینگ چیه اما هممون میدونیم که مهمترین و اولین سوالی که توی مارکتینگ باید بهش جواب داده بشه اینه که «برای کی؟». ما در جواب این سوال رسیدیم به یه جامعه هدف شاید تو بهترین حالت 200-300 نفری. بنابراین آزادی عمل زیادی داشتیم. هرچی جامعه هدف کوچکتر باشه خلاقیت رو بیشتر میشه روش اعمال کرد. اما از طرفی سر و صدای رویداد هم مهم بود. پس در کنار این جامعه 200-300 نفره، باقی اکوسیستم استارتاپی و حتی خارج از اکوسیستم رو هم داشتیم. قرار بود آدمای توی اکوسیستم درمورد ما بشنون و از طرف دیگه شرکتهای بزرگ که هنوز به اکوسیستم نوآوری وارد نشده بودن هم به این اکوسیستم وارد شن و یکی از راههای ورود، لینک شدن با شتابدهندهها و برگزارکنندههای رویداد بود.
پس ما دو جنس مخاطب داشتیم. یه جنس مخاطب، مخاطب خاص یا خود مدیرای شتابدهندهها و برگزارکنندههای رویداد و مدیرای فضاهای کار اشتراکی بودن که(خوشبختانه) ما دسترسی مستقیم بهشون داشتیم و جنس دیگه شامل باقی اجزای اکوسیستم نوآوری به جز گروه بالا میشد(البته یادمون باشه تو مارکتینگ، همه یعنی هیچکس).
اگر یکم رویدادهای کارآفرینی رو دنبال کنین، متوجه یه وجه مشترک تو همشون میشین. دعوتنامههایی از جنس عکس تو سایز استوریهای اینستاگرامی. این اولین خط قرمز ما بود. بنابراین تصمیم بر این شد که دعوتنامهها به صورت فیزیکی، همراه با اسم فرد(شخصی سازی شده) و مهمتر از همه، دست نویس باشه. میخواستیم این موضوع رو به مخاطب منتقل کنیم که برای ما ارزشمنده، پس به سنتیترین و شخصیترین حالت ممکن دعوتش میکنیم به رویداد تا خاص بودن رو حس کنه و قاعدتا این موضوع برای ما UGC یا همون user generated content خوبی هم ایجاد میکرد.
موضوع بعدی سخنرانیها بود که خیلی روش وقت گذاشته بودیم و تلاش کردیم موضوعات غنی و مورد نیاز اکوسیستم رو استخراج کنیم، اما پرزنت کردن سخنرانی و سخنران هم خیلی مهم بود. دوباره با بررسی رویدادهای دیگه فهمیدیم که عکس سخنرانها عموما یا عکس پرسنلی اوناس یا عکس پروفایلشون! از طرف دیگه، با بررسی رویدادهای مشابه خارجی فهمیدیم چقدر جنس عکس سخنرانها با جنس عکسای استفاده شده تا الان متفاوته. بنابراین تصمیم بر این شد که از تک تک سخنرانها عکس مخصوص رویداد و توسط خود ما تهیه بشه(بماند که چقدر زمان گرفت و گاهی امکان تهیه عکس از سخنران نبود و بازم مجبور شدیم از خودشون عکس بخوایم). اونم نه با استایل خشک و رسمی. طبق قرارمون، قرار بود آدما بهشون خوش بگذره بنابراین عکسها هم باید گویای این مطلب باشه(در واقع میخواستیم کلیه اجزای رویداد با هویت برند همراستا باشه ولی بحث خیلی تخصصی میشه و از حوصله یه بلاگ پست خارجه) و یکی از چالشهامون این بود که سخنرانهامون رو بخندونیم تا هم عکس یکم شادتر بشه هم این حس به مخاطب القا شه که قراره با یه رویداد نه فقط آموزشی، بلکه سرگرمکننده رو به رو شه.
یه کار دیگهای که انجام دادیم این بود که برای هر پنل یا سخنرانی یه برند ایجاد کردیم با عنوان «قصه یک X». با این کار میخواستیم عنوان رویداد راحتتر توی ذهن مخاطب ثبت بشه و جا بیفته. برای مثال «قصه یک مخاطب که پول نداد!» قرار بود به این موضوع بپردازه که چرا مخاطب برای رویداد پول نمیده و چیکار کنیم که این کار رو انجام بده؛ یا «قصه دوستی شتابدهنده و رویداد» قرار بود به این موضوع بپردازه که رویدادها چطور میتونن به شتابدهندهها کمک کنن که تیمهای باکیفیت جذب کنن و...
در نهایت هم تیزر رو داشتیم و قرار بود به معنای واقعی کلمه تیزینگ انجام بشه و مخاطب رو قلقلک بدیم که کنجکاو بشه قراره تو رویداد چه اتفاقی بیفته(حالا چقدر تو این کار موفق بودیم رو مخاطب باید تعیین کنه). برای تهیه تیزر ما 2تا چالش داشتیم:
1. از اونجایی که هم مخاطب فارسی زبان داشتیم هم انگلیسی زبان، پس باید استفاده از متن یا صحبت کردن رو به حداقل میرسوندیم.
2. میخواستیم این حس به مخاطب القا شه که ما آماده شدیم و فقط جای شما خالیه.
و به تصویر کشیدن این 2تا نکته از چالشای اصلی تیزر بود. در ادامه لینک تیزر رو هم براتون میذارم اما چون روی شبکه معاند یوتیوبه باید نرم افزار مربوطه رو روشن کنید!
حالا میرسیم به بخش مخاطب عمومی رویداد که دو بخش بود. مخاطب فارسی زبان و مخاطب انگلیسی زبان. توی بخش فارسی، ما محتوای سال قبل رو داشتیم و تقریبا 2 صفحه گوگل رو شامل میشد و باید حداقل صفحه اول رو رویداد امسال میگرفت. چندتا راهکار به ذهنمون رسید. اولیش برگزاری یه نشست خبری بود که بتونیم رسانههارو درگیر کنیم که اولا محتوای تازه داشته باشیم و صفحه اول رو بگیریم و از طرف دیگه شرکتای صنعتی بزرگ رو هدف قرار بدیم و از برگزاری این رویداد آگاه کنیم. مسئله بعدی ایجاد صفحه ویرگول برای رویداد بود تا در کنار بلاگ خود سایت، برای اطلاعرسانی رویداد ازش استفاده کنیم. سئوی ویرگول به طرز اعجابانگیزی قویه(از همین تریبون خداقوت میگم به بروبچههای ویرگول :) ) و به نظرم پلتفرمیه که هر کسب و کاری میتونه و «باید» ازش استفاده کنه. نکته بعدی یه نکته کوچیکه و اونم اسم پروفایل اینستاگرام و توییتره که با ترکیبی کردنش به صورت فارسی و انگلیسی، مستقیم به 5 لینک اول منتقل میشین! و در آخر هم کانال آپارات بود. تا اینجای کار تقریبا همه چی یه روال روتینه. شبکههای اجتماعی مثل اینستا و توییتر هم که روال عادی خودش رو طی کرد. البته یه نکته بامزه این بود که با توجه به تجربهای که از باقی رویدادها داشتیم و شناختمون از اکوسیستم استارتاپی، پیشبینیمون این بود که حجم توییتها بالا باشه و تیم توییتر رو بزرگتر از اینستاگرام بستیم اما اتفاقی که در عمل افتاد این بود که تعداد پستها و استوریهای اینستاگرام از رویداد خیلی خیلی بیشتر از تعداد توییتها شد و فهمیدیم شاید به خاطر بُعد خوش گذشتن به مخاطب، تولید محتوای تصویری جاشو به محتوای متنی توییتر داد. اینم نکته بامزهای بود برای خودم و چهارچوب ذهنیم رو شکست.
اما برای مخاطب انگلیسی زبان داستان فرق داشت. ما مخاطبی رو داشتیم با رفتار و فرهنگ متفاوت و صد البته کانالهای دستیابی متفاوت. ناگفته نمونه که چون قرار بود محتوا از صفر تولید شه، یکم کارمون رو راحت میکرد چون نتیجه سرچ واژه pardis summit به انگلیسی، خانم پردیس ثابتی بود که توی رویداد 100 سامیت شرکت کرده بود!! و چون گوگل محتوای مربوط بهش رو نداشت، از همچین محتوایی استقبال میکرد. قدم اول شناسایی مخاطبمون بود. مخاطب ما فردیه که تو حوزه نوآوری و کارآفرینی فعالیت میکنه و رویدادهاشو دنبال و شرکت میکنه. بنابراین باید دنبال کانالهایی میگشتیم که این فرد احتمالا بهشون مراجعه میکنه. اولین کانالهایی که به ذهن میرسه فیسبوک و یوتیوبه که ایجاد شدن. تو قدم بعدی به یه پلتفرم مثل ویرگول نیاز داشتیم که مثل بلاگ سایت برامون عمل کنه و مدیوم این کار رو برامون انجام میداد و ما محتوای متنی انگلیسی برای مدیوم ایجاد کردیم. قدم بعدی وبسایتهای مرتبط به اکوسیستم نوآوری بینالمللی بود که سایتهایی مثل f6s و crunch base رو شامل میشد. تمام این کارها انجام شد تا پروموت بینالمللی سال آینده راحتتر انجام بشه و در واقع پیریزی سال بعد انجام شد؛ پس قاعدتا قرار نبود اکشنی از مخاطب انگلیسی زبان گرفته بشه و صرفا Awareness ملاک بود.
بحث بعدی بحث ویدئو بود. چون براساس سرچ هامون و بنچمارک رویدادهای مشابه فهمیدیم که مخاطب خارج از ایران علاقه زیادی به ویدئو داره! پس تصمیم گرفتیم این محتوا رو داشته باشیم براش و علاوه بر تیزر و کلیپ رویداد، ولاگ رو هم داشته باشیم تا مخاطب بتونه حس رویداد رو بگیره و راحتتر ترغیب بشه به خرید بلیط و حضورش توی رویداد.
خلاصه همین الان که دارم این یادداشت رو مینویسم، با اینکه 3 روز از رویداد میگذره، هنوز درگیر کارای محتوایی رویداد هستیم. از تولید محتوای متنی و خبری فارسی و انگلیسی، تا پستهای اینستاگرام و ادیت ویدئوها. اما تجربه جالبی بود برام و چون علاوه بر اینکه تو یه بازه زمانی کوتاه مدت باید یه رویداد ملی و بزرگ رو پروموت میکردیم و ورودی میگرفتیم براش، بلکه باید برای ورودش به حوزه بینالملل برنامهریزی و پیریزی میکردیم که تجربه جدید و منحصر به فردی برام بود و البته بهونهای شد برای ورودم به خیلی از پلتفرمهای ناشناخته مثل یوتیوب یا مدیوم و f6s!
مثل همیشه اگر نظراتتون رو باهام به اشتراک بذارین خیلی خوشحال میشم و دوست دارم با هم بحث کنیم.
پیروز باشین