آزمایشکنندگان: John Darley, Bibb Latane
سال: ۱۹۶۸
در مارچ ۱۹۶۴ کیتی جنوزه جوان در خیابانی در نیویورک با چاقو مورد حمله قرار گرفت و کشته شد. حمله چیزی در حدود نیم ساعت طول کشید و توی این مدت حداقل ۳۸ نفر شاهد این حمله بودن ولی هیچ کس مداخله نکرده بود یا به پلیس خبر نداده بود. آیا همهی این نفرات بیتفاوت و بدون حس همدردی بودن یا این که از ترس حملهکننده کاری نکرده بودن؟ برای جواب دادن به علت این ماجرا محققین آزمایشی رو طراحی کردن که در اون دانشجویان به یک جلسه برای صحبت کردن در مورد مشکلات شخصیاشون دعوت میشدن. هر کدوم از شرکت کنندگان در یه اتاق مجزا قرار میگرفت و از طریق میکروفون و بلندگو با سایرین در ارتباط بود. ولی در واقع شرکت کننده تنها بود و بقیهی صداها از روی نوار پخش میشدند. بعضی از شرکتکنندگان تصور میکردن که تنها فرد حاضر در گفتگو هستن و بعضیها فکر میکردن نفرات دیگری هم هستن. شرکت کنندگان صدای ضبط شدهی مرد جوانی رو میشنیدن که زندگی در شهر براش سخت شده بود و میگفت که دچار حملات تشنجی شدیدی میشه. بعد دور میچرخید و شرکت کننده صحبت میکرد و بعد از اون دوباره مرد صحبت میکرد و میگفت که همین الان دچار تشنج شده و هی صداش رو بالا میبرد و در نهایت صدای خرخری به گوش میرسید و همه چی بعدش ساکت میشد. تمامی افرادی که فکر میکردن تنها کسی هستن که صدای مرد رو شنیدن حملهی تشنجی رو به مسئول آزمایش گزارش میکردن و حتی ۸۵ درصد افراد قبل از اینکه صدای مرد ساکت بشه به بیرون اتاق میدویدن و سراغ مسئول آزمایش میرفتن. ولی فقط ۶۵ درصد افرادی که فکر میکردن توی یه گروه حداکثر ۶ نفره هستن اطلاع میدادن. البته این طور نبود که اونها بیتفاوت و بی حس باشن بلکه برعکس کاملا تحت تاثیر قرار گرفته بودن. محققین نتیجه گرفتن که میزان آمادگی افراد برای مداخله با اندازهی گروه نسبت عکس داره و هر چقدر تعداد نفرات مشاهده کننده بیشتر باشه، بار مسئولیت مداخله روی دوش هر کدوم از اونها کمتر میشه.