koohesefid
koohesefid
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

کابوس ها و بازی کودکانه

فروید معتقد بود که رویا برآورده شدن یک آرزوست. یکی از مسائلی که این نظریه باهاش روبرو بود بحث تبیین کابوس هایی هست که منجر به این میشن که فرد با وحشت از خواب بپره. پیش فرض اینجا این هست عمل رویا امری لذت آفرین است ولی این کابوس‌ها و به خصوص تکرار متناوب اون‌ها که آشکارا تجربه ای زجر آور هستند مدت‌ها ذهن فروید رو به خودشون مشغول کرده بودن.فروید در کتاب فراسوی اصل لذت سعی میکنه به ریشه‌ی حس رنج بپردازه و از این رهگذر بتونه گره از مساله‌ی کابوس‌ها باز کنه که ذاتا تجارب رنج آوری هستند.

فروید ابتدا به تبیین رنج و لذت می پردازه و اونها رو به ترتیب افزایش و کاهش برانگیختگی روانی میدونه. همچنین در مقابل اصل لذت که همواره به دنبال ایجاد لذت از طریق کاهش برانگیختگی روانی هست اصل واقعیت رو مطرح میکنه که عملاً موجب به تاخیر افتادن رسیدن به لذت میشه تا حیات موجود زنده حفظ بشه. این به تاخیر افتادن خودش رو در قالب بروز رنج نشون میده ولی فروید معتقد هست که این تنها علت بخش اندکی از رنج‌های ماست. عامل بعدی تضاد میان امیال‌ مختلف درونی هست که در پروسه یکپارچه سازی ساختار روانی قسمتی از اون ها به علت تضاد هاشون نتونستند با سایر قسمت ها ترکیب بشند و در اقلیت موندن. این امیال به ناچار سرکوب میشن ولی هر از چندی که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم فرصت بروز پیدا می‌کنند، ما این تجارب رو به صورت امر رنج‌آور حس می‌کنیم هر چند در پشت صحنه باعث کاهش تنش و تخلیه‌ی انرژی روانی اون امیال فروخورده میشن و لذت آفرین هستند. فروید تا حدی همین رو عامل شکل‌گیری کابوس می‌بینه ولی در ادامه روایتی از مشاهده‌ی بازی یه بچه مطرح می‌کنه که به نظرم جالبه.

فروید یه مدتی یه پسر بچه‌ی ۱.۵ ساله رو تحت نظر می‌گیره که بچه‌ی مودب و حرف گوش کنی بوده و حتی وقتی مادرش برای مدتی می‌رفته جایی گریه نمی‌کرده اصلا. تنها مورد عجیب این بچه این بوده که هر چی دستش می‌رسیده پرت می‌کرده گوشه‌‌های اتاق و موقع پرتاب هم یه صدای o ممتدی از خودش تولید می‌کرده که معناش از دید اطرافیان Fort یا همون دور شو بوده. همه مونده بودن که علت این کار بچه چیه که یه روز فروید می‌بینه بچه یه فرفره‌ی چوبی رو که بهش نخی وصل بوده رو پرت می‌کنه و صدای o رو هم تولید می‌کنه ولی بعدش با نخ فرفره رو به سمت خودش می‌کشه و میگه Da یعنی ایناهاش. در واقع بچه داشته اول شئ رو از خودش دور و غیب می‌کرده و بعدش پیشش برمی‌گردونه و پیداش می‌کرده. به نظر فروید این واکنش بچه بوده به غیبت مادرش و رنجی که ازش حاصل میشده. با این بازی عملا داشته بچه همین موقعیت رنج‌آور رو هی تکرار و تکرار می‌کرده که مشابه تکرار تحربه‌ی رنج‌آور کابوس هست. حالا سوالی که مطرح میشه اینه که چرا این تکرار رخ میده. یه جواب می‌تونه این باشه که بچه وقتی مادرش ترکش می‌کنه و رنج رو تجربه می‌کنه در موقعیت پسیو هست ولی با تکرار این سناریو این بار نقش فعال‌ رو داره و بر موقعیت مسلط میشه. اینجا میشه گفت میل به قدرت، برتری داره به اون تجربه‌ی رنج، ایده‌ای که عملا آدلر طرفدارش هست. اینجا ولی فروید از کنار این احتمال گذر می‌کنه و سعی می‌کنه بگه این یه اختلالی هست که رخ داده و از اونجا به ایده‌ی سائق مرگ می‌رسه. من ولی شخصا این ایده‌ی تکرار موقعیت رنج‌آور به نیت تسلط بر موقعیت رو بیشتر می‌پسندم ولی صد البته که این نظریه‌ها قابل رد و اثبات علمی نیستن خیلی.





موجود زندهفرویدروانکاویکابوس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید