Nadem.marzieh·۲ ماه پیشکابوسها در بیخوابیهایمبه مبل تکیه داده بودم. خوابم میآمد، اما دوست نداشتم بخوابم. ظهر هم پلکهایم میخواستند روی هم بیفتند.
ابراهیم نجاتی·۲ ماه پیشزاده کابوسمی خواهم به او بفهمانم که او برای من ، زادهی یک کابوس سیاه توی یک شب تلخ است. او چیزی شبیه یک مسیح شفاگر میماند ، اما باور نمیکند.
ساددرخودکار آبی·۳ ماه پیشآسمانِ خالیاگه قرار باشه روزی دلگیر باشه، غروب شنبه هم میتونه دلگیر باشه. بستگی به عینکِ رو چشمامون داره
Programmer Nightmares·۳ ماه پیشرویای شفاف: سفری به دنیای ناشناختههای ذهنرویای شفاف، تجربهای است که در آن خود را در دنیایی کاملاً آگاه از خواب و واقعیت میبینید؛ جایی که نه تنها شما قادر به مشاهده و تعامل با محی…
Programmer Nightmares·۳ ماه پیشرویای شفاف: از کابوس تا واقعیتهای وهمآلودبرای مدتها، کابوسها بزرگترین دشمن شبهای من بودند. حس درماندگی و ترسی که از دل خوابهایم به دنیای واقعی نفوذ میکرد، مرا وادار کرد به دن…
Programmer Nightmares·۳ ماه پیشسفری به دنیای خوابها و کابوسهایماین پست مقدمه ای برای ورود به دنیای خواب است
itsmahmoud·۶ ماه پیشکابوسچشمانش را باز کرد،صدای آهنگ ملایمی می آمد،صدای تیتراژ پایان فیلم بود،باز جلوی تلویزیون خوابش برده بود،یادش نمی آمد کجای فیلم خوابش برده بود…
itsmahmoud·۶ ماه پیشبختکصدای تیک تاک ساعت مدام توی سرم هست باحالیکه یک ساعت دیواری ساده هست که آن هم در پذیرایی نصب هست باز صدای تیک تاکش تا اینجا که زیر پتو هستم…