شما تا حالا استخدام شدین یا استخدام کردین؟
(اگر تو این جایگاهها هم تاحالا نبودین بازم این متن به دردتون میخوره پس خوندنش رو از دست ندین)
استخدام شدن و استخدام کردن هردو فرایندهای بسیار پیچیده و زمانبری هستند.
بنظر من استخدام کردن مثل انتخاب غذا از منوی یه رستوران پر زرق و برقه! یه عالمه غذا با عکسا و توضیحات جذاب که باید نوستراداموس باشی تا تشخیص بدی کدوم توضیح حقیقت داره و کدوم توضیح قراره حسابی ناامیدت کنه.
مشکل اصلیم اینکه قضیه فقط به انتخاب اون لحظه ختم نمیشه، اگر انتخاب درستی نکنی ممکن تا یه مدت بدجوری تاوان پس بدی!
یه خاطره میخوام براتون تعریف کنم از یه کارفرمایی که چند وقت پیش شنیدم و خیلی به فکر فرو بردتم. تعریف میکرد، یه بار زمانی که دنبال یه فردی برای استخدام میگشتم به یه رزومهی خیلی قوی برخوردم (مثلا آقای زرین) و سریع دعوتش کردم برای مصاحبه، دل تو دلم نبود که قبل از روز موعود با شرکت دیگهای قرارداد نبنده. خلاصه آقای زرین که برای مصاحبه اومد دیدم از رزومهاش هم توانمندتره و بدون معطلی استخدامش کردم. بلافاصلهام یه پروژه بهش دادم و با خیال راحت منتظر شدم تا نتیجه رو گزارش بده. تقریبا ۱ ماه بعد گزارش پروژه رو برام ایمیل کرد، چشمم که به گزارش افتاد حس آدمی رو داشتم که شیشلیک سفارش داده ولی براش سوپ آوردن! اصلا چنگی به دل نمیزد، ولی چیزی نگفتم چون حوصلهی توضیح، ناراحتی و جدل نداشتم و در عین حال هنوز معتقد بودم نیروی ارزشمندیه و با یک پروژه نمیشه نتیجه گیری کرد. پس با وجود کمبود وقت، خودم اصلاحات لازم را انجام دادم و کار رو تکمیل کردم.
متاسفانه بعد از باز کردن گزارش پروژههای بعدی هم نگاهم روی صفحهی کامپیوتر مات و ناامید، خیره موند. تا اینکه حدود ۵ ماه بعد یکروز که خیلیام خسته و عصبانی بودم دعوتش کردم تا در مورد کارش باهم صحبت کنیم ولی خیلی دیر شده بود چون از قرار معلوم تو این مدت، نسبت ناامیدی من و اعتمادبنفس آقای زرین ارتباط مستقیم داشتن و هر دو باهم خیلی اوج گرفته بودن، در نتیجه قابل پیشبینی بود که جلسه خوب پیش نرفت و در آخر مجبور شدم اخراجش کنم.
آقای زرین موقع رفتن برگشت بهم گفت: رئیس اگر خوب نبودم چرا از اول نگفتی؟ چرا این همه مدت منو علاف کردی؟ چرا فرصت ندادی خودمو بهتر کنم؟...
شما بودید چه جوابی میدادید؟ من به شخصه به آقای زرین حق میدم، فارغ از اینکه واقعا چقدر توانمند بود حق داشت که نظر واقعی کارفرمای خودش رو بدونه، شاید میتونست تبدیل به همون آدمی بشه که ازش انتظار میرفت و مطابق با چیزی که ازش میخواستن تلاش میکرد.
نه تنها آقای زرین بلکه همهی آدمها یه سری ویژگی دارن که همیشه نیازمند بازخوردن،
یکی از این ویژگی ها اینکه ما آدما نقطه کور داریم!
برای هممون پیش اومده که وقتی میریم آرایشگاه بعد تموم شدن کار، آرایشگر یه آینه از پشت سرمون میگیره تا جاهایی که دید نداریم رو ببینیم. دقیقا توی زندگیم به چنین آینهای نیاز داریم تا بتونیم توی مسیر درست رشد کنیم.
یکی دیگه از ویژگیها اینکه هممون نسبت به خومون تعصب داریم، به طور کلی ما تمام موفقیتهارو حاصل تلاش خودمون و شکستها رو از چشم بقیه میبینیم.
به همین دلیل پذیرش داشتن نسبت به بازخوردهای منطقی مثل شارژتوربو، سرعت پیشرفتمون رو چندبرابر میکنه.
پس چرا خیلی از افراد چه در سازمانها و چه در زندگی روزمره از بازخورد دادن پرهیز میکنند؟
ریشه این دلایل میتونه در فرد بازخورد دهنده یا فرد گیرنده باشه که در موقیتهای مختلف متفاوته.
عواملی مثل رودربایستی، بیتفاوتی، حسادت، دلسوزی بیجا یا همان دوستی خالهخرسه، میتوانند نقش داشته باشند. علاوه بر اینها، یکی از دلایل مهم اینکه تحمل شنیدن بازخورد رو نداریم و دلخوری پیش میاد درنتیجه ترجیح میدیم بیتفاوت از کنار هم عبور کنیم.
حالا برای بسته شدن این بحث یه سوال ازتون دارم که برگردیم به جایی که ازش شروع کردیم:
تاحالا شده بعد سفارش دادن و آوردن غذاتون فقط نگاش کنید؟
حواستون باشه که استخدام شدن یا استخدام کردن هم مثل آوردن غذا روی میز، تازه اول راهه، پس قاشق چنگال آهنیتون رو بردارید و آماده شید.
راستی، یه سوال دیگه ام دارم که دوست دارم نظراتونو برام بنویسید و یکم باهم تبادل نظر کنیم؛
بنظرتون آینهی قبل اصلاح مهمتره یا بعد اصلاح؟