
وقتی یک شهر با هزاران قدم میتپد...
۱۹۸۱ بود. «کریس براشر» و «جان دیزلی» بعد از شرکت در ماراتن نیویورک، با یک رویا به لندن برگشتند:
جایی که آدمها، نه برای رکورد و مقام، بلکه برای شادی، امید و انسانیت کنار هم بدوند
این شد که ماراتن لندن به دنیا آمد..
و دیروز، بعد از بیش از چهل سال، قصههای کوچک و بزرگ ماراتن، همقدم با هم، از کنار رودخانه تایمز جاری شدند.
ماراتن لندن ۲۰۲۵ رکوردشکنی کرد:
۵۶٬۰۰۰ نفر از خط پایان عبور کردند؛
اما واقعیت این است که خیلیها، فقط یک مسابقه را تمام نکردند،
بلکه از دل بزرگترین نبردهای زندگیشان عبور کردند.
جان تری، قهرمان فوتبال، با سینهای مجروح اما روحی تسخیرناپذیر دوید، نه برای مدال، بلکه برای کودکانی که در اتاقهای بیمارستان، با هر ضربهی قدمش، به آیندهای روشنتر امیدوار میشدند.
جس واکلین، با لباسی شبیه به مغز بزرگ، برای مادرش که با تومور مغزی میجنگد دوید.
دو پدر، دلشکسته اما مقاوم، به یاد دخترانشان دویدند؛ برای عشق، برای حافظهای که فراموش نمیکند.
و جکی اسکالی، که یک دهه پیش از سرطان نجات یافت، اتوبوس انسانیِ امید را در خیابانهای لندن هدایت کرد.
ماراتن فقط رقابت نیست.
ماراتن داستان کسانی است که وقتی زندگی سخت میشود، به جای ایستادن، شروع به دویدن میکنند.
شاید زندگی هم چیزی شبیه به یک ماراتن باشد:
نه مسابقهای برای سریعتر بودن،
که سفری برای قویتر شدن، تابآوردن، و رسیدن به نسخهای از خودمان که همیشه باور داشتیم ممکن است بشویم.
تو امسال قرار است از کدام خط پایان عبور کنی؟