روز تولدم، تنها یک تاریخ در تقویم نیست، بلکه لحظهای است که از من میخواهد به عمق هستیام بنگرم و بازشناسی کنم که چرا هستم. این روز، نه تنها برای جشن گرفتن و نه حتی برای تجلیل از گذشته، بلکه برای یادآوری خودم و بازنگری در مفهومی است که از آن به عنوان «وجود» یاد میکنم. در این لحظه، به این فکر میکنم که چرا به اینجا رسیدم و چرا باید همچنان در دنیای پیچیده و پر از تضادها ایستادگی کنم. در این روز، باید یادآور شوم که انسان بودن، نه صرفاً در مواجهه با خوشیها، بلکه در کشمکش با دشواریها و چالشهاست.
زندگی، نه در آرزوهای بیپایان، بلکه در توازن میان خواستهها و واقعیتها جریان دارد. این توازن است که به ما معنا میدهد، چرا که هیچ انسان زندهای نمیتواند در میان آرزوهای بیپایان غوطهور شود و همزمان در واقعیتهای زندگی ریشه بدواند. زندگی تنها در پیوند این دو بُعد است که به ظهور میآید. در روز تولدم، به خود یادآوری میکنم که باید برای این توازن بجنگم؛ باید در دل هر چالش و سختی، در جستجوی آن معنا باشم که زندگیام را معتبر میسازد. جنگیدن نه علیه دیگران، بلکه علیه خود؛ علیه ترسها، شکها و تردیدهایی که در درونم رخنه میکنند و مرا از رسیدن به هدفهایم بازمیدارند.
اما این مبارزه، تنها در برابر افکار منفی نیست؛ بلکه جنگیدن در برابر خودشناسی است. جنگیدن در برابر آنچه که از خود به اشتباه میپذیریم، جنگیدن در برابر انتظارهای غیرواقعی که از خود داریم و در نهایت جنگیدن برای بازآفرینی خود در برابر جهان است. این روز، باید برای من بهعنوان یک نقطه آغازی باشد برای بازتعریف هستیام، برای بازگشت به آن حقیقتی که در درونم نهفته است.
نه، دیگر به افکار منفی اجازه نمیدهم فضای ذهنیام را تسخیر کنند. آنچه از زندگی میطلبم، بهجای دست کشیدن از تمامی ایدهآلها، بیشتر از هر چیزی به معنای انسان بودن است؛ یعنی پذیرش تمامیت وجودی خود، با ضعفها و قوتها، با آرزوها و ناکامیها. در این راه، همچون درختی که از دل خاک میروید، باید از سختیها و کشمکشهایم چیزی ناب بسازم که به انسان بودنم معنا ببخشد. این جنگ، جنگی نیست که صرفاً در برابر دنیا یا دیگران باشد، بلکه مبارزهای است که در قلب من به وقوع میپیوندد. مبارزهای برای به رسمیت شناختن خود، برای بازسازی آن حقیقت انسانی که فراموش کردهایم.
در نهایت، زندگی انسانگونه تنها در همین توازن میسازد که میتوان به وجود خود معنا بخشید. همانطور که هیچ موجودی در جهان نمیتواند بهطور مطلق در دوگانگیهای زندگی غرق شود، ما نیز باید بین خوشیها و دردها، آرزوها و واقعیتها توازن ایجاد کنیم تا بتوانیم از این زندگی انسانی به چیزی فراسوی آن دست یابیم. زندگی تنها زمانی ارزشمند است که توانسته باشیم در آن، خود را در مواجهه با جهان بیرونی و درونی، بهطور آگاهانه و از سر انتخاب، بازآفرینی کنیم.
۲۰فروردین ۱۴۰۴
کوروش کوشکی