غرقه بخون خود شدی، داده ز جان به دلبری
آن سکناتِ جان فزا ، عشق و نمود رهبری
خوانده خدا بسوی خود روشنی زمین شدی
او چو بخواهد این شوی، از همگان قوی تری
مُهرِ شهید خورده ای ، مِهر تو ثبت دفتری
یافته ای ز کار خود قدرت و نور و سروری
وارث خون خود شدی درس کلاس آخری ،
دیده همه جهانیان کوه اراده را سری
روشنی و پدیده ای چشمهٔ آب کوثری
مهر نگین خاتمی ، گوهر ناب دیگری
باز بزن به غمزه ات باز بکش به طرّه ای ،
از تو جز این توقّعی نیست شهید و محشری .