خاکِسْتَرِ خیالْ کوروش عقیقی
خاکِسْتَرِ خیالْ کوروش عقیقی
خواندن ۲ دقیقه·۴ روز پیش

سنگ‌هایی که بهار را شکستند

بهار آمده بود. درختان، با شکوفه‌های سپیدِ خود، نفس‌های نخستینِ زندگی را می‌کشیدند و نسیم، بوی خاکِ تازه را در کوچه‌ها می‌پراکند.

فرهاد، کودکِ خندان و بازیگوش، در آن روزهای روشنِ کودکی، تیرکمانش را در دستانش گرفته بود. برای او، همه‌چیز بازی بود: باد، برگ، و حتی پرنده‌ای کوچک که روی شاخه‌ای دور نشسته بود.


شوخی‌ شوخی، سنگی از کمان کوچکِ او پرتاب شد، اما جدی‌ جدی، پرنده افتاد. روی خاک، میان سکوتی که انگار حتی صدای بهار را برید، پرهای کوچکِ پرنده تکان خوردند و بعد… هیچ. خنده‌های فرهاد خاموش شد. تیرکمان از دستش افتاد. و در همان لحظه، بهار در دل او زمستان شد.


سال‌ها گذشت.

فرهاد، هر بار که گنجشکی می‌دید، نگاهش به زمین دوخته می‌شد. خاله‌ام می‌گفت: «فرهاد هیچ‌وقت از یاد نبرد آن پرنده را. هر بار می‌گفت: مامان، گنجشکِ مرا بخشید؟»


اما آیا گنجشک‌ها می‌بخشند؟ آیا زندگی بخششی در دلِ خویش دارد برای شوخی‌های بی‌نیتِ ما؟

«بچه‌ها شوخی‌ شوخی به قورباغه‌ها سنگ می‌زدند و قورباغه‌ها جدی‌ جدی می‌مردند.»

این جمله، طنینِ دردناکی در قلبِ همه‌ی ماست. ما انسان‌ها، از کودکی تا بزرگی، گاه فراموش می‌کنیم که جهان به شوخی‌های ما جدی پاسخ می‌دهد. سنگی که پرتاب می‌کنیم، هرچقدر هم که از نیتی ناآگاهانه برخیزد، بر تنِ کسی، بر جانِ چیزی خواهد نشست.


خداوند به نیتِ بندگانش نگاه می‌کند، اما جهان به پیامدهای اعمالشان.

زندگی، ظریف است؛ شاخه‌ای باریک، که زیرِ سنگِ شوخی‌ها می‌شکند. ما به کودکان می‌گوییم نیتِ خوب کافی است، اما آیا این کافی است؟ شاخه‌ی شکسته‌ی یک درخت، صدای پرنده‌ای که دیگر نیست، یا زخم دلِ کسی که هرگز نمی‌فهمد چرا، همه یادآوری می‌کنند که هر عمل، تاثیری دارد.


نیت، همچون آفتابِ بهاری است؛ آغازگر است، اما نمی‌تواند تنهایی جهان را بسازد. بی‌عملِ درست، آفتابِ بهاری نیز به زمستان بدل می‌شود.

به کودکانمان بیاموزیم که شوخی‌ها گاه جدی‌تر از آن چیزی‌اند که به نظر می‌رسند.


فرهاد، دیگر نیست. اما آن تیرکمان کوچک، خاطره‌ای در دلِ جهان است. انگار هر گنجشکی که بر شاخه‌ای می‌نشیند، صدای او را در باد می‌شنود: «ببخش، من فقط شوخی می‌کردم.»

اما زندگی، این بازیِ بزرگ، از ما چیزی فراتر از نیت می‌خواهد. چیزی که در شاخه‌های درختان، در پرهای گنجشکان، و در قلب‌های شکسته حک می‌شود.


سنگ‌ها را مهربان‌تر برداریم، زیرا هر شاخه‌ای که شکسته شود، زخمی است بر دلِ بهار.

مهربانینیت
“خاکستر خیال” گریزگاهی است برای کشف زیبایی‌های پنهان و سکوت‌های ناگفته. آرامش را در نگاه غزال، همسرم، و نلی، گربه‌ی کوچکمان، می‌یابم. این‌جا، عشق، اندیشه و خیال پلی است میان من و شما.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید