خاکِسْتَرِ خیالْ کوروش عقیقی
خاکِسْتَرِ خیالْ کوروش عقیقی
خواندن ۳ دقیقه·۲ روز پیش

یلدا و چله؛ آغوش شب در دو روایت

شبی طولانی و آرام، جایی که تاریکی، امید را در دل‌های آدمی به چالش می‌کشد؛ شبی که تمام تنهایی‌ها در حصار سکوت، به نور سپیده‌دم چشم می‌دوزند. یلدا، واژه‌ای که از دیاری بیگانه برآمده و شب چله، مفهومی که از دل فرهنگ کهن ایرانی برخاسته است. این دو واژه، گویی از دو جهان متفاوت می‌آیند، اما در حقیقت، روایتگر یک داستان‌اند؛ داستان شب بلند، داستان تولد نور، و داستان انسان.


دعوای بی‌پایان بر سر واژه‌ها

در هیاهوی این دنیای پر فراز و نشیب، آیا به‌راستی باید برای واژه‌ها شمشیر بکشیم؟ «یلدا»، که از زبان سریانی آمده، آیا باید به جرم غریبه بودن طرد شود؟ یا «چله»، که از اصالت ایرانی سخن می‌گوید، باید به‌تنهایی بار معنایی این شب را به دوش بکشد؟ این جدال، مرا به یاد استدلال دهخدا می‌اندازد، آن‌گاه که با منطق و تیزبینی، از زیاده‌روی در سره‌گرایی انتقاد کرد. زبان، پیکری زنده است که با هر واژه، نفسی تازه می‌کشد. آیا بریدن شاخ‌وبرگ‌های این پیکر، آن را زیباتر می‌کند، یا تنها به فقری ناشی از تعصب منجر می‌شود؟


یلدا یا چله؟

دو واژه، دو روایت: «یلدا»، واژه‌ای که معنای تولد و امید را در دل دارد، و «چله»، اصطلاحی که زمستان سخت و سرما را به یاد می‌آورد. یلدا از آسمان اسطوره‌ها می‌آید؛ نماد زایش خورشید، غلبه بر تاریکی، و آغاز روشنایی. اما شب چله از زمین برخاسته؛ از تقویم زراعی ایران، از قصه‌های روستاییان و فصل‌های سال.

آیا این دو واژه رقیب‌اند؟ یا می‌توان آن‌ها را مکمل یکدیگر دانست؟ یلدا از خیال و امید سخن می‌گوید و چله از واقعیت زندگی. مگر نه اینکه زندگی به هر دوی این‌ها نیاز دارد؟ پس چرا یکی را به نفع دیگری حذف کنیم؟


افراط و تفریط؛ زخم زبان و فرهنگ

فرهنگ، مانند آینه‌ای است که در گذر زمان، بازتاب‌دهنده زیبایی‌های تمدن‌هاست. اما این آینه، زمانی شکسته می‌شود که افراط و تفریط بر آن سایه اندازد. جنبش فارسی سره، نمونه‌ای از این شکاف بود. عشق به زبان، ستودنی است، اما اگر این عشق، چشمان خرد را ببندد، به خشونتی نامحسوس علیه زبان می‌انجامد.

آیا می‌دانستید بسیاری از واژه‌های فارسی امروزی ریشه غیربومی دارند؟ «کتاب»، «مدرسه»، و «چای» تنها نمونه‌هایی از این کلمات‌اند که با ورود به زبان ما، بخشی از هویت فرهنگی ما شدند. یلدا نیز چنین است. حافظ در شعری می‌گوید:

“صحبت حکام ظلمت شب یلداست”

و صائب تبریزی می‌نویسد:

“بس که شد شب‌های هجران بلند

چون شب یلدا فراغم دراز”

چگونه می‌توان واژه‌ای را که قرن‌ها در ادبیات و فرهنگ ما ریشه دوانده، غریبه دانست؟


چرا “یلدا” و نه “چله”؟

شاید بپرسید چرا «یلدا» به‌عنوان نام دختران انتخاب می‌شود، اما «چله» نه؟ دلیل روشن است: موسیقی آوایی و بار معنایی. یلدا کوتاه، موزون و سرشار از امید است. واژه‌ای که معنای تولد و روشنایی را تداعی می‌کند. اما چله، هرچند اصیل، بیشتر نماد سرما و سختی است. انسان، زیبایی و شادی را جست‌وجو می‌کند؛ و یلدا، در اوج این دو قرار دارد.


دعوت به تأمل

بیایید در این شب طولانی، به جای جنگ بر سر واژه‌ها، عشق به فرهنگ خود را گرامی بداریم. یلدا و شب چله، هر دو از شب‌های ما سخن می‌گویند؛ یکی از افق رویاها و دیگری از خاک واقعیت. اجازه دهیم این دو دست در دست هم، روایتگر داستان‌های ما باشند.

فرهنگ ما، همچون خورشید، با هر طلوع، نوری تازه می‌گیرد. این نور، گاه از دل یلدا می‌آید و گاه از گرمای چله. پس به جای حذف یکی، هر دو را در آغوش بکشیم و از این آشتی، چراغی برای شب‌های بلند بسازیم.


«این نوشتار را تقدیم میکنم به برادرم روزبه، که خود اسطوره‌ای زنده و نویسنده‌ای از جنس نور و امید است»

شب چلهیلدا
“خاکستر خیال” گریزگاهی است برای کشف زیبایی‌های پنهان و سکوت‌های ناگفته. آرامش را در نگاه غزال، همسرم، و نلی، گربه‌ی کوچکمان، می‌یابم. این‌جا، عشق، اندیشه و خیال پلی است میان من و شما.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید