کوثر بهرامی
کوثر بهرامی
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

شَهرِ مَن، سَردَشت

قلم در وصف مظلومیتش هیچ گاه به خود اجازه ی ورود به میدان نداد و شاید فقط گهگاهی ندایی خس خس مانند از گلوی شاعران و دلسوزان،آن هم صرف برای آرام کردن آتش درونشان بیرون آمد.روزی تاریخ قضاوت خواهد کرد در مورد مردمانی که به هر وسیله ای نفسشان را بریدند...قتل عام،نسل کشی،ذبح،گرسنگی و بمباران !

حلبچه مان شد نمادِ مظلومیت و آیینه ای برای نشان دادن سیمای پست انسان و کوبانی مان شد نماد مقاومت و ایستادگی زنان و مردان و بچگکان در مقابل خونخواران !

و اما سردشتمان شد آینه ی مظلومیت،اولین شهری که سینه و ریه ی مردمانش به جای دریافت اکسیژن ،آتش و دودهای فوق سمی از جو ِ نامهربان آن روزها گرفت !

کُردها در تاریخ واژه ی مظلومیت را به تمام معنا احساس کردند،اما هیچگاه تسلیم نشدند و با قطره های خونشان درخت مقدس وطن را آبیاری کردند . سالها گذشت و امروز سردشت با هزاران تنفس دردناک در بی مهری مسئولین ِ جهانی و کشوری به سر می برد!

#سردشت خود رمانی عاشقانه است از فداکاری های پدران و مادرانی که فکر میکردند اگر کودکان خود را زیر آغوش خود پنهان کنند از حمله بمب های خانمان سوز بعثی در امان خواهند بود ، اما غافل از اینکه در آن هیاهو نفس کشیدن یعنی مرگ !







بمباران شیمیاییسردشت
یه دختر ١٨ ساله که این جا رو انتخاب کرده #دغدغه هاشو بنویسه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید