Koko
Koko
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

بدرود

به نام بغض خفگی


به دلیل به ابتذال کشیده شدن ویرگول توسط افرادی که قصد قلع و قمع کردن انسان ها را دارند، این صفحه سانسور شده است و تا نمیدانم چه وقت فعالیتی نخواهد داشت.

آنچه باقی مانده است، تابلویی از یک دوران مُرده است. زندگی جاری در این صفحه مُرده است. فرصت سوگ نیست و جایی برای زنده ماندن نمانده است.

شاید همین تابلو را هم پاک کردم و شکاندمش.


در این تندباد مراقب خود باشید. شاید بِبَرَند و بِبُرَند اما ما خود رهاییم و صدایمان پژواک می شود.

شاید روزی انعکاس من در هیچ آینه ای نباشد اما صدای من هم به پژواک صدا ها خواهد پیوست.

صدا هایی می‌شنوم...


پ.ن: من هنوز اوج افول انسانیت را ندیده ام ولی مقداری را دیدم.

پ.ن دو: بوی ناامنی میاد. خیلی شدیده. از بوی مرگ هم شدیدتره. دماغ من تا حالا بهم اطلاعات غلط نداده.

پ.ن سه:

اورهان: حوصله ام را سر برده بود. گفتم حرف نزن وگرنه میزنم...
و آیدین دیگر حرف نزد.

- سمفونی مردگان

من آیدین مسکوت شده ام. ولی هنوز سورملینا زنده است و اورهان و ایاز پاسبان دیوانه ام نکرده اند چون دورم را نگرفته اند. ولی آیدا سوخته است و خبری از آبادانی نیست.

پ.ن چهار: هیچوقت فکر نمی‌کردم من هم جزو رفته ها باشم.

هیچهیچهیچهیچ ترروزی زندگی خواهیم کرد
استعاره از جناس اشتقاقی ( به امید طلوع آفتاب در شب تاریک سرزمینم. )
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید