مسئله خیلی ساده است. «مسئول» یکی بوده است مثل ما «مردم». یک جایی در این دنیا متولد شده... که البته اینکه کجا و در چه خانوادهای، احتمالا در مسئول شدنش اثر داشته، ولی چون به موضوع این نوشته ربطی ندارد کاریش نداریم.
بعد هم رشد کرده و بزرگ شده و احتمالا درسی خوانده و مهارتی یا رانتی و بعدتر شده «مسئول». حالا این آقای مسئول در حوزه مسئولیتش کمکاری میکند. قبل از اجرای وظایفش به فکر خودش است و پر کردن جیب خودش و گهگاه هم خیرش به اطرافیان میرسد. دست بعضیشان را میگیرد و میآورد اتاق کنار خودش و یک «سمَت» هم بهش میدهد و پشتش یک حقوق و یک عالمه دعای خیر آن آدم و پدر و مادرش.
حالا بحث سر این است که چرا هر که... (البته اغراق است و از نظر منطقی حقیقت ندارد) چرا هر که مسئول میشود، کارش را درست انجام نمیدهد؟ بحث سر این است که میگوییم اگر مسئولین کارشان را درست انجام میدادند حالا وضعیت مملکت ما این نبود و بیکاری و تورم و دزدی و فقر و سیل و زلزله و بیماری هم نداشتیم و ایران بهشت برین بود.
مسئله ساده است. مسئول یکی بوده مثل ما مردم. هر چقدر که ما در خانه و خانواده و کوچه و محله و مدرسه و دانشگاه و ... یاد گرفتهایم که درست کار کنیم، او هم یاد گرفته است. هر چقدر که ما بلد شدهایم با هم مهربان باشیم، او هم بلد شده. هر چقدر که فهمیدهایم دزدی و رانت و پارتیبازی بد است، او هم فهمیده است.
این از تئوریجات. حالا برویم سر دروس عملی این زندگی. هر چقدر که ما یاد گرفتهایم نان حلال بخوریم، او هم یاد گرفته. بقال سر کوچه اگر کمفروشی نکرده، راننده تاکسی اگر به هزار بهانه کرایه بیشتر نگرفته، ما نسبت به هم هر چقدر مهربانی کردهایم، هر چقدر خودمان را در بهبود وضعیت کوچه و خیابان و مدرسه و دانشگاه مسئول و مؤثر دانستهایم و نقش ایفا کردیم و فعال بودهایم... او هم بوده!
دیدید؟ مسئله ساده نیست؟ همهمان مثل همایم. مردم و مسئول. چندتایمان دلمان به حال پاکیزگی محله سوخته و خودجوش رفتهایم طرح تفکیک زباله راه انداختهایم؟ احتمالا در کل این کشور، انگشتشمار. ما حوزه مسئولیتمان را محدود به خودمان و خانوادهمان کردهایم (درست مثل همان مسئول). به نظر ما نظافت کوچهها وظیفه شهرداری است و به ما چه که از نیرو و توان و وقتمان بگذاریم برای تفکیک زباله؟ مالیات میدهیم که زبالههای کوچهمان را هم خودمان مدیریت کنیم؟!
این یک مثال کوچک است؛ ولی تلخ و درست. ما و نسلهای بعد از ما که بعضیشان محصول تربیت خود ما هستند، هنوز ارتباط ساده بین زباله ریختن در کوچه و خیابان و طبیعت را با زندگی شخصیمان درک نکردهایم. طبیعی است که وقتی یکی از ما میشود مسئول، همچنان در هر سمتی که باشد، این ارتباط را درک نخواهد کرد.
مهربانی... سادهتر از مهربانی هم مگر هست؟ ما چقدر با هم مهربانیم؟ در کوچه. در خیابان. در صفهای اتوبوس. وقت سوار شدن به مترو. در بخشش اشتباهات؟ غیر از زمانهای جنگ و سیل و زلزله چقدر حواسمان به هم هست؟ خود ما آیا مردمِ همدرد در «لحظههای وقوع بحران» نیستیم؟ چطور ممکن است یکی از ما وقتی به مسئولیت میرسد، آدم پیشگیری و زیرسازیهای قبل از وقوع بحران باشد؟
حرف زدن از زیرپاگذاشتن قوانین رانندگی دیگر خیلی تکراری شده است. ولی به قول دوستی، حتی اگر از آثار فیزیکی شکستن قوانین راهنمایی و رانندگی، و ایجاد ترافیک و خطر و غیره هم بگذریم، آثار روانی و ماورائیش را چه کنیم؟ وقتی برای اینکه فقط ده یا بیستقدم بیشتر راه نرویم، با آرامش خاطر، دوبله و سوبله پارک میکنیم، تصور کنید چه اتفاقی میافتد.
اگر فقط و فقط ده دقیقه در جای نامناسب پارک کرده باشیم و به طور متوسط سی تا آدم یا ماشین به خاطر ما برای رد شدن از آن خیابان، به زحمت افتاده باشند، اعصابشان خرد شده باشد، اوقاتشان تلخ شده باشد و یا حتی به خطر افتاده باشند؛ با فرض اینکه خیلی آدمهای مهربان و خوب و خویشتنداری بوده باشند و ما را با لعن و نفرین و فحش و ناسزا آباد نکرده باشند؛ همین خراب کردن اعصاب سی تا آدم در ده دقیقه ناقابل، نشان نمیدهد ما چه آدمهای بااستعدادی هستیم در گند زدن به زندگی بقیه؟
اگر همین ما، همین آدم خودخواه بیفکری که جز به خودش به هیچ چیز و هیچ کس فکر نمیکند، نه به قانون و نه به آسایش بقیه مردم، فردا روز بشود مسئول یک اداره، سازمان، وزارتخانه، کشور؛ آن موقع به نظرتان قرار است به مردم هم فکر کند؟
مسئله ساده است. مسئول یکی بوده مثل ما مردم. فرقش با ما این است که دایره اثرگذاریش بیشتر است. اگر قبلا کاسب بوده و پنج تومان از هر مشتری میتیغیده، حالا که دستش میرسد چند میلیون تومان تیغ میزند.
اگر قبلا یک کارمند ساده بوده و از شش ساعت کار روزانهاش، سه ساعت کار مفید داشته، حالا که یک کارهای شده است، در ابعاد بزرگتری در کارش کم میگذارد؛ یکهو میبینی سیل شهرش را برده و او حاضر نیست از سفر تفریحیاش برگردد. آیا مسئولین همین ما مردم نیستند در ابعادی بزرگتر؟
مسئولین از مریخ نیامدهاند. مسئولین همین مردم هستند که بهشان یک میز و صندلی و عنوان و سمت دادهاند. اگر آن مسئول کارشناس در حوزه کارش نیست؛ همسنخ خود ماست. مگر ما همهمان تحلیلگر و صاحبنظر در همه حوادث و وقایع و رخدادها نیستیم؟
ما «مسئول»ایم. همهمان مسئولیم.