میشکای نازنین!
این روز ها زیاد به مشکلات و غم ها فکر نمیکنم. میگذارم به حال خودشان باشند. میدانم کارِ چندان خوبی نیست. میدانم یک روز لبریز میشوند و از گوشه چشم یا با تنِ بالای صدایم از وجودم بیرون میریزند؛ اما حالا تنها کاری که از دستم بر می آید این است که خود را سرگرم کنم.
سرگرمِ نوشتن. مینویسم و مینویسم و مینویسم. سرگرمِ خواندن. از این کتاب به آن کتاب. از این جستار به آن جستار. سرگرمِ تماشا. یک روز فیلم میبینم. روزِ دیگر به طبیعت، آسمان، ماه و پرندگان چشم میدوزم. گاهی به چشمهای آدمها خیره میشوم که داستانها و غم هایشان را از مردمک چشم شان به غارت ببرم. گاهی هم به خودم در آینه زل میزنم.
غم ها شاید به خودیِ خود بد باشند، اما میتوان از همین چیزهای پلید راهی پیدا کرد به مفید بودن، تپیدن و آدم بهتری شدن.
میشکای زیبا!
از من میشنوی تو هم زیاد به مشکلاتت فکر نکن. میدانم دلتنگی. میدانم خاطرات امانت را بریدند. باور کن درک میکنم چه عذابی میکشی وقتی گذشته را به یاد می آوری. کابوس هایت تمامی ندارند؛ اما چه میتوان کرد؟! زخم خاطرات، مرهمی ندارد؛ جز سرگرمی. خود را بزن به فراموشی. بگذار خاطراتت گمان کنند آن ها را از یاد بردی. بگذار اطرافیانت فکر کنند که حالت خوبِ خوب است.
گنجشک تنهای من!
خود را سرگرم رویا کن. در رویاها دلخوشی هایی نهفته است که در گذشته و حال نیست. چراغ خانه ی رویاها همواره روشن است. تاریکی و پژمردگی توانایی رسوخ به آشیانه آرزو ها و آمال را ندارند. میدانم از جمله «زندگی هنوز زیبایی هایش را دارد» متنفری. متوجهم که این کلیشه ها مته میشوند و ذهنت را سوراخ میکنند. من هم از این جمله به ستوه آمدم اما به این جمله ایمان دارم که «رویا هنوز زیبایی هایش را دارد.»
پرنده ی کوچکم!
در نامه های قبل از صبر برایت گفتم. از این پدیده شگفت انگیز. صبر، همه چیز است. امید است. شکر است. مرهم است. تلاش است. جهاد است. قوت است و تمامِ چیزی که برای زندگی به آن احتیاج داری. صبر کن تا به آغوش رویاها نزدیک شوی و آنگاه که اشک شوق در چشمانت جمع شد و پرتوی امید در آن دو مروارید گران، سوسو زد، لبخند تمسخرآمیزی خواهی زد به تمام آن غم هایی که سنگ بودند و تو از آن ها پلکانی ساختی به اوج؛ به تمام غم هایی که آمده بودند راه نفس کشیدنت را ببندند ولی تو آنها را وسیله کردی برای ساختن منفذی رو به زندگی حقیقی.
میشکای عزیزمم!
این را از من به یادگار داشته باش. زندگی در این کره ی غریبِ خاکی دروغی بیش نیست، پس خود را سرگرمِ کار و دلخوشی ها کن تا روزی که قدم بگذاری به دنیای نامتناهی و جاویدانت.
برایم بنویس، گوش شنوا هستم برای احوالاتت.
دوستدارت،
کوثر.