دیکتاتور همیشه از مواجهه هراس دارد.
انکار مسئولیت در برابر جامعه، انکار فقر در جامعه، انکار شرایط ملت، انکار وجود مخالف، انکار نقاط قدرت دیگران و ضعیف شمردن دشمنان، انکار حقوق دیگران، همسایگان و شهروندان، انکار اعمال و رفتار و گفتارش و حتی انکار وجود دیگران! و هزاران عیان دیگر که از دیدش نهان است و از رویایی با آنها گریزان است.
دیکتاتوری نتیجه مواجه نشدن و پوشیدگی است. فرار از مواجه با آنچه که پیش رو است. دریغ کردن روشنی آفتاب از خود و دیگران.
در گشودگی امکان کشف و پدیداری آنچه در جریان است وجود دارد. در پوشیدگی فرد مجال نشان داده شدن به چیزها نمیدهد. در فضای پوشیدگی دیگران و جامعه خودشان را به ما نشان نمیدهند و آن طوری رنگ و شکل میگیرند که ما دوست داریم به نظر برسند، یا نیاز داریم که به نظر برسند.
دیکتاتور گوش شنوا ندارد، آنچه را میشنود که دوست دارد بشنود. دایره امن دیکتاتور مملو از موافق است. همه اطرافیان سینهچاک و عاشق و شیفته و موافقاند. در موفقیتهای دیکتاتور غیر از خودش هیچکس وجود ندارد. همیشه قهرمان است. مخالفان همه پشت دروازهها و دیوارهایی هستند که جلوی دید را میگیرند و ارتباط با هستی را قطع میکنند. در نتیجه نظر مخالف، آنچه واقعا رخ میدهد، آنچه دیگران میگویند، حقوق دیگران و وجود دیگران ترسناک میشود! روشنگری ترسناک میشود. فکر کردن مردم ترسناک میشود. آگاهی دیگران چون تهدید جلوه میکند.
در چنین فضایی دیکتاتور که خود در وحشت مداوم زندگی میکند، نیاز به فضای پر آشوب دارد که بتواند به زندگی ادامه دهد. یکی از لانهها و مامنهای امن برای پوشیده ماندن ترس است!
در فضای ترس ما توجه ۳۶۰ درجه به اطراف را از دست میدهیم و فقط یک جنبه برای ما پررنگ میشود. بقا!
بقای فیزیکی در گرو نان است. بقای اجتماعی نیازمند همرنگ شدن و همسطح شدن و همگون شدن است. در اینجا فرد خودش را از دست میدهد. توسط قوانین و عرف اجتماعی اداره میشود. گاهی برای به دست آوردن نان، گاهی برای نگهداشتن نام در این فضا غرق میشود. در نتیجه نیازمند حس تعلق به یک پناهگاه است.
گویی دیکتاتوری از ترس تغذیه میشود، حامی برای خودش پیدا میکند و عدهی محدودی را در آشیانه پناه میدهد و یا همراه هم با دیگران میجنگند. این جنگ شاید سایهی جنگ اصلی است! خودناپذیری و خودمداری.
این پناه گرفتن مثل پناه گرفتن حشره در تار عنکبوت است! سکنی گزیدن و آشیانه ساختن در بستر ترس اصلی که از رویایی با آن عاجزیم یا هراس داریم.
پناه گرفتهها هراسان و خودباخته، کمکم ناچار میشوند به همه قوانین این آشیانه تن بدهند مبادا بیرون و در میان دشمنان خود ساخته نباشند.
شاید از این رو است که معماری گوتیگ در قرون وسطی وحشت آفرین است. کلیساها از بیرون ترسناک هستند ولی درون کلیسا روشن و نوید بخش است. تا کجا؟ تا وقتی سلسهمراتب را رعایت میکنید.
دیکتاتورهای کوچک کف خیابان و خانههای مردم عادی و دیکتاتورهای بزرگ نامدار ابزارهای دفاعی متعددی برای محافظت از خودشان دارند. مهمترین که اشاره شد، انکار و عدم رویایی است. آنها همیشه برای جنگ و دشمنی آماده هستند. ابزارهای دفاعی زیادی برای مقابله با دشمن بیرونی دارند. برای همین معمولا از درون پوسیده میشوند و فرو میپاشند. چه در سطح فرد، چه خانواده، چه سازمان چه کشور. بهترین راه برای فروپاشیدن یک دیکتاتوری این است که اجازه بدهیم خودش را بهتر و بیشتر پیدا کند و نشان بدهد.
به سرنوشت بسیاری از سیستمهای تمامیت خواه تاریخ که نگاه میکنیم در مییابیم که آنها بیشتر از اینکه در جنگهای خارجی شکست خورده باشند ابتدا از درون شکننده و سست شدند و فروپاشیدند.
نکته اینجا است که آیا من که این متن را مینویسم یا شما که خواننده این متن هستین، در حوزه اختیار و عمل خودمان متفاوت عمل میکنیم؟ ما چقدر فضا برای رسیدن صدای مخالف داریم یا کجاها در زندگی با انکار خودمان، عدم ابراز خودمان و همسطح و هم رنگ شدن با جامعه آب به آسیاب تمامیت خواهی ریختهایم؟