خیلی وقتها در زندگی وقتی تصمیم میگیرید مسیر زندگی خود را عوض کنید و یا اصلا کار دیگری را انجام دهید حس عجیبی به سراغ شما میآید وسعی میکند به هر شکلی که میداند شما را از انجام دادن آن کار بترساند.
گاها دوستانی با من در مورد تغییر شغل مشورت میکنند. عموما این افراد دوست دارند شغل خود را تغییر دهند اما میترسند با این تغییر اتفاقهای خوبی برای آنها نیافتد. اینترس از تغییر را هم به شکلهای خیلی منطقی بیان میکنند. چون حالا ازدواج کردهام، چون باید خرج خانواده را بدهم و هزار دلیل منطقی دیگر.
ما انسانها در طی سالهای سال آن چنان باترسیدن از تغییر زندگی کردهایم که دیگر به آن عادت کردهایم. همیشه در پس ذهن ما است و همیشه هم از همه چیز میترسد. از وقوع تمام رویاهای ما میترسد. از این میترسد که شغلمان را عوض کنیم. میترسد که ازدواج کنیم، میترسد که بچهدار شویم، میترسد که کوله را برداریم و بزنیم به دل جاده، میترسد از اینکه درخواست افزایش حقوق کنیم، میترسد از اینکه شغلمان را تغییر دهیم. او از همه چیز میترسد و ما به اینترسیدنها عادت کرده و رویش برچسبهای منطقی چسباندهایم.
کار وقتی جالب میشود که ما میدانیم انسان، موجودی فانی است و راهی جز مردن ندارد. دیر یا زود باید مرد. با اینکه میدانیم وقتمان محدود است باز هم میترسیم که تغییری در زندگیمان ایجاد کنیم.
خوب که به گذشته خود نگاه کنید خواهید دید که گاهی هم به اینترس فائق آمدهاید و موفق به انجام تغییر شدهاید. خیلی هم بد نشده است. در بدترین شرایط معمولا آدم بر میگردد سر جایی که قبل از تغییر بوده است. اما ذهن آدم و آن موجودترسوی نهاده شده در مغز، چنان صحنه شکستهای پیدرپی شما که حاصل از تصمیم به انجام دادن آن تغییر بود را جلوی چشمتان میآورد که نمیتوانید قدم از قدم بردارید. در این تصویر پاره و دریده در حال غلط زدن در خون خود هستید و درد سراسر وجود شما را فراگرفته و هیچ یاری دهندهای پیدا نمیشود.
بله تصویر بسیار دردناکی است و آدم با خودش فکر میکند که برای چه باید این تغییررا در زندگی خودم بدهم. چرا باید سرنوشتی چنین دردناک را برای خودم بسازم؟
صحنه چنان واقعی در ذهن انسان ساخته میشود که آدم تصمیمش را بر اساس آن میگیرد. این در حالی است که در دنیای واقعی نتیجه حاصل حتی اگر خوب هم نباشد هیچ وقت به بدی چیزی که در ذهن متصور شدهایم نخواهد بود.
در اکثر شرایط هم تغییر همیشه به نفع شما است. ممکن است به هدفی که در ذهن داشتید نرسید ولی به اهداف دیگری دست پیدا خواهید کرد که زندگی شما را متحول خواهند کرد.
اصلا به نظر من دنیا را برای آدمهای نترس ساختهاند. افرادی که ممکن است از تصمیم گرفته شده هم بترسند ولی کار را انجام میدهند و همیشه هم در زندگی موفق بودهاند. اگر قرار است همه یک روزی بمیریم چرا نباید کارهایی را که فکر میکنیم باید انجام داد را انجام نمیدهیم؟
چرا همین امروز شغلمان را تغییر نمیدهیم و نمیرویم سراغ شغل رویاییمان، چرا نمیرویم پی نوشتن یک داستان کوتاه؟ ، چرا کسبوکار کوچک خود را شروع نمیکنیم؟ ، چرا کوله برنمیداریم و نمیزنیم به دل جاده؟ .
در آستانه سال جدید هستیم و همه مثل همه سالهای عمرمان به اینجا که میرسیم تصمیم میگیریم از این پس آدمهای بسیار خاص و با هدفی باشیم. بیاید از همین حالا تصمیم بگیریم که دیگر نترسیم وطرحی نو در اندازیم. بیایید برویم پی ماجراهای جدید. بیایید کارهای بزرگ انجام دهیم.
Do it or Die
همین امروز ۵ کاری را که دوست دارید انجام دهید ولی میترسید را لیست کنید و از همین الان مثل کسی که هیچ راهی و هیچ کاری در دنیا ندارد مگر اینکه این کارها را انجام داده باشید زندگی کنید.