تمام کودکی و نوجوانی و بخشی از جوانی ام با افتخار به این جمله ی تحسین آمیز از طرف پدرم گذشت که میگفت:《تو آدم منطقی ای هستی!》
در بحث و جدل ها، در مسائل روزمره زندگی، در مسائل عاطفی، همواره قاضیِ منطق حاضر و ناظر بود و کسی در محضرش حق اظهار نظر خلاف منطق را نداشت. چه بسیار پیروزی ها که در این دادگاه نصیبم شد!
حالا که روانشناس شده ام میفهمم... یک نقاب چقدر میتواند زیبا و فریبنده باشد! نقاب منطقی بودن برای من داشت زشتی این انگاره را میپوشاند که《تو خیلی خوب میتونی احساسات خودت و بقیه رو نادیده بگیری!》
به خودت می آیی و میبینی در پس نقاب منطقی بودن یک انسان احساساتی نشسته است که تمام آنچه در درون دارد را با خشم بیرون میریزد! و خشم که احساس نیست! وقتی فلان کار را میکنی منطقی است که من خشمگین شوم!
چه دروغ های زیبایی که به خود میگوییم...