زینب حسینی·۱ سال پیشطالب سرعت نور《لختی یا اینرسی، قدرت مقاومتی است که با آن هر جرمی، به همان اندازه که در توان آن نهفتهاست، برای حفظ وضعیت کنونی خود تلاش دارد؛ چه در وضعی…
زینب حسینی·۱ سال پیشقطعه ی گمشده ی پازل منانزوا؟ اضطراب اجتماعی؟ درونگرایی؟ تنهایی طلبی؟ نداشتن دوست؟ ارزش نبودن داشتن دوست؟ مهم تر بودن دستاوردهای شخصی؟ همه ی اینها را امتحان کرده…
زینب حسینی·۲ سال پیشحال مرا فقط تو میدانی...شب سردی است، و من افسرده. راه دوری است، و پایی خسته. تیرگی هست و چراغی مرده...
زینب حسینی·۲ سال پیشذهن منمیگوید مامانت ساعت چند بلیت دارد؟ میگویم نمیدانم... میگوید خب فردا که میروند کی برمیگردند؟ باز هم نمیدانم... میگوید مگر با مامانت صحبت نکرد…
زینب حسینی·۲ سال پیشکلافِ کلافهشاید کورترین گره دل من شما باشید...گرهی که هر چقدر بیشتر با آن وَر بروی کورتر میشود... پس به حال خود رهایش میکنی... یک روز میبینی حجمش کم ش…
زینب حسینی·۲ سال پیشفوتبالگاهی خودم را تصور میکنم که دارم فوتبال میبینم، بازی حساسی است، نیمه ی دوم شروع شده، ۳ هیچ عقبیم و اگر گل نزنیم شانس صعود را کلا از دست میده…
زینب حسینی·۲ سال پیشمنطق دان!تمام کودکی و نوجوانی و بخشی از جوانی ام با افتخار به این جمله ی تحسین آمیز از طرف پدرم گذشت که میگفت:《تو آدم منطقی ای هستی!》در بحث و جدل…
زینب حسینی·۲ سال پیشعودزمانی خیال میکردم وقتی میگویند بیماری فلانی عود کرده است یعنی بدتر شده است، یعنی باید بیشتر نگرانش باشیم، یعنی باید بیشتر هوایش را داشته با…
زینب حسینی·۴ سال پیشامان از شنبه؟!امروز در دفترم پیش از هر چیزی نوشتم «شنبه سیزدهم شهریور 1400» تا بدانم باید چه احساسی داشته باشم... آااه شنبه! خب چه حسی باید داشته باشم؟ ن…