زینب حسینی
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

کلافِ کلافه

شاید کورترین گره دل من شما باشید...

گرهی که هر چقدر بیشتر با آن وَر بروی کورتر میشود... پس به حال خود رهایش میکنی... یک روز میبینی حجمش کم شده و روز دیگر میبینی آنقدر به هم تنیده است که راه نفس همه مان را بسته...

مگر او چقدر توان دارد؟ محبتش ابروهای گره خورده را به لبخندی می گشاید... اما گره دل؟ توقع بیجایی است... آن را در مشت فشرده ام که نبیند... که نداند... بگذار خیال کند حالم با شما خوب میشود...

گاهی به سرم میزند... همه ی نخ هایی را که به این گره وصل میشود را ببرم... اما دل تهی خواهد شد...

راستی بهتر است دل پر گره باشد یا تهی؟!



گاهی میان سردرگمی هایم واژگانی می یابم... از جنس زندگی... معمولی و تکرارشونده!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید