امروز بعد از اینکه برگشتم تهران، مسیر بین تئاترشهر تا فردوسی رو پیاده اومدم. دیگه حوصله ی تو ماشین نشستن رو نداشتم. تو مسیر، یه چیزی تو سرم مدام داشت خودش رو تکرار میکرد: بخشش.
همش داشتم فکر میکردم اگر ما نتونیم ببخشیم، هرگز آسیبهایی که توسط محیط و دیگران بهمون وارد میشه، اجازه نمیده پروسهی رشد ما جلو بره. مثل جراحتی که در بدن فیزیکی ما ایجاد میشه. اگه گلبول هایی خودشون رو برای بهبود بدن کلی فدا نکنن، اگه بدن بخواد از عامل جراحت انتقام بگیره و جلوی جراحت رو مسدود نکنه، موجبات نابودی خودش رو فراهم میکنه.
این اتفاق در ذهن ما و روح ما عینا وجود داره. مادامیکه بخششِ عامل خارجیِ جراحت اتفاق نیافته، اون اتفاق به عنوان عاملی برای رشد عمل نمیکنه. همه چیز در حد یک زخم باقی میمونه و کمااینکه ممکنه زخمی کاری بشه که روح مارو بخوره.
به خاطر همین قرآن از تمامی عوامل بیرونی به عنوان ابزاری برای آزمایش و رشد یاد میکنه. منظور از ابزار بودن محیط انسانی و طبیعی، استفادهی ابزاری به مفهوم عرف نیست، بلکه کانسپت بسیار مهمتری رو اراده میکنه و اون کمال هست؛ و مسیر کمال خالی از افراد و حوادث نیست!
خار ارچه جان بکاهد، گل عذر او بخواهد
سهل است تلخی می، در جنب ذوق مستی!
شنبه
18 خرداد 98