ویرگول
ورودثبت نام
آنسوی لی‌لی‌ث
آنسوی لی‌لی‌ثمرده را زندگی هرگز.
آنسوی لی‌لی‌ث
آنسوی لی‌لی‌ث
خواندن ۱ دقیقه·۴ ماه پیش

ترس.

ترسیدیم؛

از جنینِ کلماتی که نیامده در اشکهایمان سِقط میشدند

از نیافتن تکه محبتهای گم شده لابه لای قلبهای بزرگترهایی به گستره‌ی پدر و مادر!!

از شنیدن نوایی که میتوانست مهر باشد و داد را برمیگزید

ترسیدیم؛

و دستهایمان را به عنوان قاتلِ دردهایمان قفل بر دهان کردیم و پتو بر سر کشیدیم و به انتظارِ تاریکی در کنار رودخانه‌ی اشکهایمان نشستیم

ترسیدیم و دیگر هیچکداممان جرعت پیدا کردن نترسیدن را بدست نیاوردیم

ماهمگی ترسیده بودیم;

از نبود چیزی که هرگز وجود نداشت

"محبت"

التماس برای چه؟هیچ

ما را هیچ چیز توقع جز مهر نبود...

نمیدانم؛شاید هم جای اشتباهی به دنبالش بودیم..اگر مبدا و مقصد خانواده نبود؟

پس کجا باید مهر را میجستیم؟

اشتباهمان همین بود،در میان کسانیکه خون به یکدیگر وصلشان میکرد نتوانستیم انطور که وجودمان طالب است "توجه،محبت و عشق" را بیابیم،توقع از غریبه چرا؟ "

"ماهمگی ترسیده بودیم از انچه که بی مهر،چون ربات همه چیز را وظیفه میپنداشتیم و تبدیل شده بودیم به قاتلینی بی گناه"'شاید مقصر ترسو بودنمان نبودیم،شاید قاتل در دنیایی دیگر سرگردان است:)'.

۲
۰
آنسوی لی‌لی‌ث
آنسوی لی‌لی‌ث
مرده را زندگی هرگز.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید