آدم حوا را بوسید و زرد آغاز شد. سوزش پوست زیر تابش مستقیم خورشید و عرقهای درخشندهای که از بدنشان لیز میخورد و یا خندهی حوا میان بوسه؛ به هرحال زرد نامیدند؛ آن لحظه را؛ لبخند را و بوسه و خورشید و گرما را. نمیدانم زرد کجای رنگین کمان است یا اصلا آفتاب چند رنگ دارد یا اصلا دانشمندها چه میگویند ولی زرد است. دیروز خندید. خندید ولی زرد تو تنم نجوشید. دیروز عرق کردم، عرق سرد. پاییز زرد اصلا زرد به نظر نمیرسید. امشب که ماشه را کشیدم زرد هم با من کشته شد. قرمز از جان من و زرد به دنیا آمد. قرمز رمانتیک شما و قرمز من و زرد.