ویرگول
ورودثبت نام
لیلی عباسی (لام_مث_لیلی)
لیلی عباسی (لام_مث_لیلی)
خواندن ۷ دقیقه·۴ سال پیش

چالش سحرخیزی (روز ششم)+ آرزوهایت را بنویس

امروز روز ششم چالش هست و من خوشحالم که تا این جا قدم های خوبی رو برداشتم. امروز ساعت 8 بیدار شدم و شب قبل هم ساعت 12 و نیم خوابیدم. یه جوری شده سبک زندگیم که شبا تا به 12 میرسم دیگ خواب چشمام رو پر کرده و نمیتونم واس کتاب خوندنم تمرکز کنم. واس همین تصمیم گرفتن کتاب خوندن رو به صبح منتقل کنم یعنی بعد از ورزش و صبحانه وقتی واس شما نوشتم بیام و یه نیم ساعت مطالعه رو داشته باشم.

دیروز یه سوالی از طرف یکی از دوستان داشتم اونم در مورد برنامه ریزی بلند مدت. وقتی این سوال رو پرسیده بود پیش خودم در مورد نحوه برنامه ریزی بلند مدتم فکر کردم. من همیشه یکبار اول سال این برنامه ریزی رو انجام میدم و هر فصل یا هر ماه با مروز این اهداف بلند مدت اهداف ماهانه و فصلی خودم رو تعریف می کنم. مثلا اهداف تابستون من با سال تحصیلی دانشگاهی متفاوته. و این فصلی بودن باعث میشه مثلا یه چیزیایی توی تابستون اولویت باشه که در سال تحصیلی نیست. مسافرت برای من تابستون راحت تره چون در طی سال بخاطر کلاسای دانشگاه نمیتونم بیش از دو روز رو برم مسافرت.

یه روزایی دوس داشتم دکترام رو پذیرش بگیرم و برم کانادا، و برای نوشتن مقاله، پذیرشش، موضوع پایان نامه خیلی سخت گیری کردم. اون روزا بزرگترین هدف بلند مدتم همین بود. ولی بعد از دوره ارشد متوجه شدم دیگ نمیخام درس بخونم و دوس دارم که کاری انجام بدم. واس همین اهداف بلند مدتم به کلی تغییر کرد.

اهداف بلندمدت به مرور زمان با شناخت فردی تغییر پیدا میکنند

اولش بعد از دوره دانشگاه یه مدت یک ماهه توی شوک و تصمیم گیری ها بودم و نمیدونستم که واقعا از زندگیم چی میخام دروه ای که همه ازم میخاستن برم و واس ازمون دکتری اسم نویسی کنم تصمیم من این شد که نمیخام درس بخونم.

اتفاق بعدی زمانی افتاد که من دیدم در عمل به رشته خودم علاقه ای ندارم. اگر بین رشته ای فعالیت کنم موفق تر خواهم بود. چون من همیشه قوه تحلیلم قوی تر از منطقم بوده. یه شخصیت به شدت گریز پا از چارچوب و به گفته دوستان خلاق هستم.

روی این قضیه توی حوزه کاریم تغییر و تحولاتی پیش اومد که کلا من رو به ورطه ای کشوند که الان از بودنش راضیم. اینا رو گفتم تا بدونین که اهداف بلند مدت هیچ وقت ثابت نیست. اگر امروز میخای یه مهندس بشی فردا ممکنه بخای یه معلم باشی، یا نه کلا یک کارافرین بشی.

قدم اول در هدف گذاری شناختن خود و خواسته هامونه

به نظر من اول باید خودت و خواسته هات رو بشناسی، شناخت باعث میشه یه جنبه هایی از خودت رو ببینی که تابحال ندیده بودی و خواص شگفت انگیزی از وجودت برات رو نمایی بشه.

مثلا من نمیدونستم شخصیت خلاقی دارم. من کلا قانون گریز و از چارچوب های دیگران دوری میکردم هرجا محدود میشدم سریع یه راهی پیدا میکردم و دور میزدم در کمال احترام و صداقت. این شامل روابط، محیط کار و .. بود. این باعث شد توی چارچوب کار اداری جا نشم چون به شدت منو افسرده میکردو به قول معروف خلاقیت و سرزندگی رو میکشه. از طرفی اگر شما هم خلاق هستید به درد کار آفرینی میخورید اینو یادتون نره.

قدم دوم اینه: بیای ببینی که واقعا ارزوهات چیه؟ و چی رو از ته دلت میخای؟

برای این کار فارغ از این که چی هستی و کجا هستی به این سوالا جواب بده!

  • اگر من هیچ محدودیتی نداشتم چه اهدافی را برای خودم انتخاب می کردم ؟
  • اگر بتوانم زندگی بی نقص را خلق کنم آن زندگی چه شکلی خواهد بود؟
  • اگر پول برای من مساله ای نباشد چه هدفی را دنبال می کنم ؟

آرزوها با نوشتن به اهداف تبدیل می شوند.از نظر من نه یک جمله که یه گاراگراف درباره جزئیات و چیزی که میخایید بنویسید. شاید موقع نوشتن اصلا مجاب شدید که این خواسته قلبیتون نیست. یا شایدم فهمیدین که گیر کارتون اینه که تا به حال به این خواستتون توجه نکرده بودین.

این سه تا سوال براساس روش هدف گذاری به روش برایان تریسی در کتاب هدف هست. من یه روش دیگه هم دارم که به نظرم توی کشف خودمون بسیار اثر گذارتر هست.

شما توی زندگیتون چه دسته افرادی رو تشویق میکنین؟ یا تحت تاثیر چه نوع شخصیت هایی قرار می گیرین؟ اگر شخصی چه ویژگی هایی داشته باشه شما تحسینش می کنین و توی دلتون میگین عجب ادم خفنیه؟

این سوال رو از خودتون بپرسین هر ادمی که توی ذهنتون اومد سریع ویژگی هاش رو یادداشت کنید. ببنیید اون ادم به چه جای رسیده و چیا داره که شما تحسینش میکنید؟

الان دقیق برای شما مشخص شده که در ضمیر نا خوداگاه شما چه قابلیتهایی هست که کشف نشده. مثلا من هیچ وقت به فضا نورد بودن فکر نکردم اما به چیزی که الان هستم یا میخام باشم فکر کرده بودم. یا یه معلم هیچ وقت به سوزن بان قطار بودن فکر نکرده.

شمام ببینید واقعا به چی بودن فکر می کنید، این رسالت شما در این دنیا رو مشخص میکنه. این که چی میتونین باشین

از طرفی این کشف شما رو زودتر به هدفتون میرسونه. شاید براساس حرف های اطرافیان یا خانواده یا جو دوستان بخواهید که شخص دیگه ای باشید برخلاف باور و ارزوهاتون. اما این مسیرها رو رفتن فقط شما رو از اهدافتون دورتر میکنه.از مسیر اصلی زندگیتون خارج میشین و وارد فرعی میشین. همیشه راه فرعی سختی های بیشتری داره و اتفاقات خوب دیرتر براتون میفته تا دوباره به مسیر اصلی وارد بشین.

این بحث خیلی گسترده تر از ایناس و من شاید یکم وارد حاشیه شدم

حالا قدم سوم چیه؟ این که شما در پنج حوزه بیاین و این دسته بندی رو انجام بدین
  • سلامتی
  • توسعه فردی
  • شغل و درآمد
  • خانواده و روابط اجتماعی
  • تفریح و سرگرمی

مثلا من توی زمینه تفریح و سلامتی یکی از اهدافم جهان گردی با دوچرخه هست. و حتما بهش میرسم. ولی توی این برهه میدونم نمیشه پس گذاشتمش برای 5 سال بعد.

یا توی زمینه سلامتی ورزش سنگ نوردی رو کار میکنم و دوس دارم مقام کشوری داشته باشم و صخره های کوههای مختلف رو تجربه کنم و کنارش لازمه من وزش روزانه و یه سری امادگی ها برای داشتن بدن سالم رو نیاز دارم. اولی هدف بلندمدتمه و این ورزش های روزانه میشن تمرین روزانه من در جهت هدفم

من اینا رو که میگم شاید در نظر اول خیلی بعید به نظر بیان اما من اصلی به نام اثر مرکب رو میشناسم. پس نامید نیستم این مساله رو بعدا براتون درموردش حرف زدم

فک کنم طولانی شد امروزمون

امیدوارم مفید باشه

دوس دارم شما هم تجربه هاتون رو در این زمینه با ما و کسایی که این پست رو میخونن در میون بزارین . مطمئنا خیلی تاثیر گذاره

دوستون دارم


هدف گذاریچالش نوشتنچالش سحرخیزیمسیر موفقیتشناخت فردی
لیلی هستم یک متخصص سئو ولی همیشه نوشتن جز علایق من بوده و هست (پس می نویسم، چون فکر میکنم نوشته هام میتونه الهام بخش باشه..
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید