هر روز نوشتن بیش از انگیزه دل می خواهد، اینکه هر روز انگشتانت روی صفحه کلید بالا و پایین بروند و افکار و درونیاتت را روی صفحه مانیتور بریزی. نوشتن گاهی خیلی سخته و گاهی خیلی آسون. اما این روز ها احساس میکنم این نوشتن شبیه رسالتیه که باید هر روز انجام بدم.
و درک رسالت باعث میشه که نوشتن برات لذت بخش تر بشه.اگر بخای درنظر بگیری ما هر روز به زعم اتفاقاتی برایمان می افتد در حال یادگیری هستیم. هر روز یادمیگریم که سخت گیرتر بشیم در مورد رفتارمون یا آسون تر بگیریم برای روزهامون.
در واقع تجربیات ما و نگاهی که به هر تجربه داریم رفتار و اینده رفتاری ما رو شکل میده.راستی دیشب انیمیشن فردیناند رو دیدم به پیشنهاد دوست خوبم و باید بگم مرضیه جان انتخاب خوبی بود.من هیچ جمله یا دیالوگی رو دقیق توی ذهنم نمی مونه اما یجا فردیناند به اون گاو قهوه ایه( ببینید اسمش یادم نیست با این که دیروز دیدما) میگه بیا از این جا بریم بیرون. گاو قهوه ایم میگه بریم بیرون چیکار کنیم گل بو کنیم و تو چمنزارا راه بریم؟ (طعنه ای به فردیناند ) فردیناند میگه این که کار منه تو میتونی یه کار دیگه بکنی!
نمیدونم چقدر متوجه حس خوبی که از این جمله فردیناند گرفتم شدید. اما واقعیت اینه در مقابل تمسخرش خیلی خوب خودشو گفت. ازخودش بودن خجالت نکشید، و این خیلی دلپذیره!
امروز میخام از یه تئوری دیگه حرف بزنم اسمش تئوری دومینو هست. ویکی پدیا میگه:
تئوری دومینو از دهه ۱۹۵۰ تا دهه ۱۹۸۰ تئوری بسیار مهم و حساسی بود (و وقایع خاورمیانه نشان میدهد که همچنان هست)، بر این باور که زمانی که یک کشور در منطقهای از جهان تحت نفوذ کمونیسم قرار میگیرد کشورهای اطراف هم مانند ویژگی دومینو آن را دنبال میکنند. تئوری دومینو در طول جنگ سرد به منظور توجیه نیاز به مداخله آمریکا در سراسر جهان و محقق شدن این امر با مدیریت ایالات متحده بهطور مستمر به کار بسته شد.
همه ما با طرز کار دومینو آشنایی داریم، یه زنجیره از قطعات که پشت سر هم چیده می شوند و با ضربه ای ساده به اولین قطعه و بواسطه افتادن آن ، به ترتیب سایر قطعات می افتند . زنجیره ای از اتفاقات !یکی از بازهای مورد علاقه منم دومینو، یعنی الان هم از چیدن این قطعات 1000 تایی پشت سر هم و اون ضربه اخر و زنجیره اتفاقات لذت می برم.
این اصل در واقع اهمیتش به دوران کومونیسم و تاثیر اون بر کشوهای اطرافش به وجود اومده. و اگر بخایم این مساله رو در زمان رو حال بررسی کنیم الان از دومینو کومونیسم به دومینو اسلامی رسیدیم... بماند که اصلا قرار نیس حرف سیاسی بزنیم
خوب حالا هدف ما گفتن این مساله در مورد فعالیت های روزمره هست. هر روز ما این اثر دومینو رو در زندگیمون تجربه می کنیم. مثلا با شروع به خوندن یک کتاب ( دیدن یک فیلم، اشنایی با یه ادم جدید و هزاران و دیگه) یه زنجیره از اتفاقات در زندگی ما می افته. و این اتفاقات می توانند نهایتا منجر به یک تغییر بزرگ یا یک فاجعه در زندگی ما بشوند. و نکته جالب قضیه همینه همه چیز از یه اتفاق ساده شروع میشه.
اما جلوتر که بریم یه نکته جالب داره این قضیه اونم اینه که
ضربه اول یا همون اقدام اول خیلی مهمه. این که اون قدم اول چی باشه و چطور باشه.
پس انتخاب درست و انجام درست اون حرکت اول خیلی مهمه.
چرا چون یه قانون دیگه در تکمیل این بحث میاد و میگه هر قطعه به واسطه افتادنش می تونه منجر به افتادن یه قطعه بزرگتر از خودش بشه و این زنجیره ادامه پیدا کنه می تونه منجر به یه اتفاق خیلی بزرگ بشه.
یعنی سحر خیزی بشه قدم اول و اون وزنه 100 کیلوییه، بعد منجر به اتفاق بعدی یعنی یادگیری و وزنه 150 کیلویی میشه و در نهایت می تونه به اون اتفاق بزرگه عمرمون منجر بشه.
این زنجیره قدرت بالایی داره. اتفاقاتی که به طرز جالبی پشت سر هم اتفاق می افتند و نه هم زمان و در یک زمان. یعنی تا اون اقدام اول تو مثل سحرخیزی یا کتاب خوندن رخ نده اون ایده برای یه کار بزرگ شکل نمی گیره. و همینطور زنجیره های دیگه این توالی
یه نکته جالب اینه که اون اوایل کار شاید تو بتونی با یه حرکت سرعتی این زنجیره رو متوقف کنی اما اگر دیر بجنبی از یه جایی به بعد این توالی اصلا تحت کنترل و قدرت تو نیست. این برای کارهایی که اثر منفی دارند به شدت بده.
خوب به نظر شما جالب نیست؟
من یه نمونه از تجربه خودم رو بگم. من یه دوره ای خیلی کتاب میخوندم جوری که هر وقت کسی منو میدید من کتاب دستم بود. این باعث شده بود مامانم هم کتاب بخونه و وقتی کتاب کم میاورد از کتابای من میخوند. مثلا خودت باش دختر رو هم خوند بعد بابای منم درگیر کتاب شد و جوری بود که شبا دیگه تلویزیونی وجود نداشت ما همه کتاب میخوندیم. حالا نکته جالب برای من تاثیر کتاب ها بر اونا بود که منطقی تر شده بودن و رفتارشون با من و کارهای من خیلی بهتر شده بود. انگار دیگه قرار نبود من برای هر کاری بهشون توضیح بدم درکش رو داشتند. و الی اخر
این نمونه خیلی کوچیک و عینی برای درک بهتر بود. ولی نمونه بزرگترش رو میتونیم توی کسب وکارها بگیم.الان نه بعدا...
ما هر روز با مهره اول دومینو سروکارداریم،تصمیم اول، اقدام اول.
پس باید تلاش کنیم در هر لحظه با توجه به منابعی که در اختیار داریم بهترین تصمیم رو بگیریم. کار اصیله معمولا همون کاریه که خیلی بهش توجه نمی کنیم و هی مدام ازش فراری می کنیم؛ خودمون هم میدونیم ها ولی... ! )
اگر نمیدونید امروز رو خالی کنید و فکر کنید. از خودتون سوال بپرسید. اولین و اصلی ترین اقدام رو که پیدا کنید و سرجاش بزارید اون توالی دومینو وار در زندگیتون پیدا میشه و زنجیره ای از اتفاقات در زندگیتون رخ میده.پس همین امروز شروع کنید
کافیه ببنید چه کاریه مدتیه ازش فرار می کنید؟
این اثر دومینو میتونه توی زمینه های دیگه زندگی ما باشه
دومینو اثر دوستان و کسایی که اطرافت هستند رو بهت تذکر میده. اگر یکی سقوط کنم و کنارت باشه تو هم له میشی. پس سعی کن ادم های اطرافت رو بهتر بسازی. اطرافیان ما دو دسته هستند. کسایی که ما انتخاب می کنیم و کسایی که ما انتخاب نکردیم. و این بحث ادامه دارد...
کجاها؟ شما بگید
نظر شما چیه؟ من فک کنم میدونم چیه چون مدام دارم ازش فرار میکنم. شما چی؟