چالش یعنی متعهد بودن به خودت. امروز روز تعطیل بود و تمام تلاشم رو میکردم تا بخوابم. شب قبل ساعتم رو طیق عادت روی ساعا 8 و نیم کوک کردم با وحود اینمه حدود یه رب به دو بود که خوابیدم.
وقتی میخاستم بیدار بشم وسوسه خواب توی تمام وجودم بود و برای خودم دلیل می اوردم که روز تعطیله. خوب درسته بود و همه خوابن اما من بیدار شدم ورزش کردم و الان پنجره اتاقم بازه و یه نسیم خنک میاد تو اتاق منم در حال نوشتنم
البته بگم که خیلی هم گشنمه. یعنی هنوز صبحونه نخوردم
من به دو تا چیز الان توی زندگیم متعهد هستم یکی نوشتن یکی صبح بیدار شدن. و نمیتونم بگم وقتی انجامشون میدم چقدر احساسم نسبت به می توانم های خودمم قوی تره.
دیرز یه بررسی توی برنامه روزانه ام داشتم. اینکه من کار زیاد دارم و گاهی به هیچ کاری هم نمی رسم. مدام کارهای ریز توی برنامم اضافه میشه که نه کارایی رو به من اضافه میکنن بلکه ذهن منو پر میکنن و زمان مفیدم رو هدر میدن. کارهای بی فایده
دیشب که پیش خودم بررسی کردم به این نتیجه رسیدم که من قدرت نه گفتن رو ندارم. و کارهایی رو که مال من نیستن رو قبول میکنم حتی اگر در امد خوبی داشته باشن اما همین کارها من رو از هدفم دور میکنه.
یادمه جایی نوسته ای رو خوندم دقیق نمی تونم نقل قول کنم اما مختوای کلام این بود که :
اونقدر سرگرم پول در اوردن نشیم که هدفمون یادمون بره
خوب این برهه در زندگی من و الان هدفم مهمتر از در امدم شده. پول خوبه و اونقدر ادم رو وسوسه می کنه که بخاد زحمتش رو صرف چند برابر کردن این مقدار بکنه. اما وقتی میبینی که داری چقدر از رسیدن به اهدافت جا موندی یکم خیلی ناراحت میشی
پس به این نتیجه رسیدم باید نه گفتن به کارهایی که تمرکز من رو از اهداف اصلیم دور میکنن رو یاد بگیرم.
در این رابطه کتاب زیاد نوشته شده و مشخصه که ادم های زیادی توی یه برهه ای از زندگیشون به این نتیجه رسیدن که باید نه بگن. و کتاب «هنر نه گفتن » دیمون زاهاریس اینجا متولد شده.
نه گفتن ساده نیست. آن هم وقتی خود ما و دیگران، تمام زندگی‌مان را صرف بهبود مهارت بله گرفتن کرده‌ایم و میکنیم.
با هر بله ای به خواستههای دیگران ما یک قدم از اولویت های خودمون عقب میریم تا دیگران را راضی کنیم. این نتوانستن ها یه حس درونی رو در ما فعال میکنه که مدام پیش خودمون تکرار میکنیم تو نمی تونی و عزت نفس ، انرژی درونی مان را از دست می دهیم وو نهایتا به یک قربانی و فرد مایوس و سرخورده تبدیل می شویم. و نهایتا این نه گفتن بهره‌وری تان را شکوفا می‌کند، روابط تان را بهبود می بخشد و شما را مملو از آرامش می‌کند.
این ارامش تمام چیزی است که ما از زندگی می خواهیم.
توانایی نه گفتن ارتباط مستقیمی با میزان احترامی است که ما برای خودمان و زمان و کارهایمان قائل هستیم، دارد. کسی که خودش را دوست دارد می داند که نمی تواند همه انسان ها را راضی نگه دارد. پس دست از راضی نگه داشتن دیگران بر میدارد. این جا به نقطه ای میرسد که خودش و خواسته هایش را می بیند.
با هر نه گفتن اقتدار فرد بالاتر می رود و قدرتش به عنوان یک رهبر در ذهن اطرافیان ماندگارتر می شود.
و الان مصاف من بین پول و هدفه
البته قرار نیست من پولی رو از دست بدم بلکه قراره که اولویت هام رو مشخص کنم و در مثیر اهدافم برم و میدونم با رسیدن به اون تخصص در امدم از چیزی که الان هست بیشتر هم میشه. یکی از انگیزه های من برای سحر خیزی اینکه زمان بیشتری داشته باشم و بتونم به کارهای بهتر و عمیقتری بپردازم.
همه ما حتما توی زندگیمون توی این نقطه ها گیر افتادیم. اینکه بین درامد و اهداف یکی رو انتخاب کنیم.
قبل از هر چیز اولویت هاتون رو مشخص کنید. هر کاری که الان انجام میدین رو بررسی کنید ایا اون کار در جهت اولویت ها و اهداف شما هست؟ اگر نیست به راحتی فقط حذفش کنید.
اگر شما هم تجربه یا پیشنهادی دارین برام کامنت بزارین
ممنونم از همراهیتون
