Elham.mohammadi9069
Elham.mohammadi9069
خواندن ۴ دقیقه·۷ سال پیش

طنزنامه قشم

ساعت ده دقیقه به 9 صبح روز پنج شنبه بود، از روی اسکله پیاده شدیم و به سمت در خروجی رفتیم، تابلوا به جزیره نیلگون خلیج همیشه فارس عروس جزیره های ایران ،قشم خوش امدید هم خودنمایی میکرد. اینقدر گرسنه بودیم که کمتر تونستیم این جمله پرمغز را رو به باد تمسخر بگیریم. هوا عالی بود، نه سرد نه گرم، دریا هم آرام بود و زیبا، آرش برای صبحانه چنتا تی تاپ و شیرکاکائو خرید و روی سبزه های کنار در ورودی لنج شروع کردیم به خوردن، صبحانه اینقدر لاکچری بود که کلی عکس و استوری ازش گرفتیم تا دوستانمون بدونن ما چجوری صبحانه میخوریم، ساعت 9:20 دقیقه بود و منتظر یوسی یکی از آشنایان دوست شیما بودیم که قرار بود یک روز کامل مارو تو این جزیره زیبا بگردونه، ذوق داشتیم که قرار کلی ماجراجویی و تجربه کنیم! یوسی دیر کرده بود و ماهم سرگردان تو جزیره منتظر! میخواستیم یه اعتراضی کنیم که چرا گوشیشو جواب نمیده و اینقدر دیر اومد که دیدیم ما 10 نفریم! ده ها هزار نفر دیگم این اتفاق براشون افتاده و عملا کسی پاسخ گو نیست!

قشم، هنگام، جنگل های حرا
قشم، هنگام، جنگل های حرا

طی سفر بودیم که بالاخره شازده یوسی آمد!! البته نه تنها با دوست قشنگ تر از خودش! کوله ها رو داخل 2 ماشین گذاشتیم و راه افتادیم، مثل ندید بدید ها شهر و نگاه میکردیم اخه بعد از کلی کشمکش بالاخره تونسته بودیم یک روزمون رو برای دیدن این جزیره خالی کنیم، شهر شلوغ بود و پر از بازار های قدیمی و رنگ و لعاب دار مثل بازار بزرگ تهران، از شهر بیرون زدیم سمت غار خوربس ، خیلی وقت نداشتیم که بخوایم همه جاشو دقیق ببینیم، ولی همون که دیدیم خیلی با شکوه بود و آدم یاد مکان های تاریخی مصر و یونان باستان مینداخت، این که این وسط یوسی و دوستش از هر فرصتی برای خوشمزگی و عکس گرفتن با درو دیوار استفاده میکردن جای صحبت نذاشته، یوسی جان اشاره کردن که باید زود بریم که به هنگام برسیم اونجا کلی تفریح و هیجان داره، را افتادیم سمت هنگام، تو راه با دقت به جاده ساحلی نگاه میکردیم درخت های نخل بلند ساحل نیلگون دریای آرام تو اون چند دقیقه همه به بیرون خیره بودیم از فضای بکرش لذت میبردیم که یوسی جان آهنگاشو پلی کرد همه چی خراب شد!!! اینکه با چه ذوقی این آهنگارو پلی میکرد هیچ، نهایتش میتونستیم هندفری بزاریم، اینکه ویدئوهای همین اهنگای قشنگشو بهمون نشون میداد و اصرار داشت همه ببینیم و ذوق کنیم دردناک بود. حتی یادمه یه ویدئو به امید نشون داد که بعدش امید حالت تشنج بهش دست داد و تا آخر سفر تو سکوتی عمیق فرو رفته بود! البته منم از اون گوشه هنر نمایی اقای یوسی رو میدیدم که چجوری روو زمین غلت میزد و فکر میکرد مایکل جکسونه و الان ما چقد بهش افتخار میکنیم! این همه جذابیت وخفن بودن تو یه نفر؟ امکان نداره! وسط این همه هیاهو موقع برگشت من و امید و منصوره قرار بود تو ماشین بخوابیم امید به شیما گفت یکم با یوسی حرف بزنه که خوابش نبره به فنا بریم! شیما هم که نامردی نکرد و هنوز کلام منعقد نشده جناب رو سوال بارون کرد! ازدواج کردی؟ چنتا بچه داری؟ زنت فامیله؟ خانه داره؟ یعنی عملا یوسی با این حجم از سوال تا خود قشم میتونست بیدار بمونهه! در اعتراض به آهنگای ناله یوسی که بابا خفش کن بخوابیم!! یوسی جان درو و گوهر ریختن که من پسر غمم! حالا گفتن نداره این پسر غم از صبح که با ما بود نیشش باز بود و مارم مجبور میکرد به هنرنماییاش بخندیم! حوالی ساعت نه شب بود که مارو رسوندن خونه ای که شب قرار بود سکنی گزینیم! مثل 2 تا خرس قطبی گوشه خونه نشسته بودن که حرف از قیمت شد! هنوز از با مزه بازیاشون نگذشته بود که با قیمتی که بهمون دادن دیدیم تا کجا رفت تو پاچمون! 550 هزارتومن واسه یه روز!!!! حالا بگذریم که من تا وسط سفر فکر میکردم طرف رفاقتی اومده مارو بگردونه! اصلا بحث پول نیست! البته با توجه به روند سفر از وسطاش فهمیدم پولین! منصوره که هزینه سفر و روی 17 هزار و پونصد بسته بود در حالی که تو اتاق نشه بود تا چایی بش برسه مثل قرقی اومد و نشست ببینه این قیمت و تو خواب شنیده یا بیداری!!! متاسفانه بیداری، هنوزم امید داشتیم که بالاخره یکی میاد و یه حرفی میزنه و قیمت و میشکونه که آرش جان وارد بحث شد با جمله یوسی جان همه سفر یه طرف آشنایی با تو یه طرف عملا جایی برای تخفیف نذاشت در نهایت با 50 هزارتومان تخفیف، بیشترین مبلغ تاریخ زندگیمون تو پاچمون رفت!

هنگام
هنگام
سفرنویسی
من دنبال تولد خودمم، ولی نه اون تولدی که پدر و مادرم عاملش بودن این سری میخوام خودم خودمو به دنیا بیارم! اونجوری که‌ دوس دارم...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید