لیمونادی
لیمونادی
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

هیچوقت ابروی کسی رو نبرید

آتش و آب و آبرو با هم

هر سه گشتند در سفر همراه.

عهد کردند هر يکى گم شد

با نشانى ز خود شود پيدا

گفت آتش به هر کجا دود است

ميتوان يافتن مرا آنجا

آب گفتا نشان من پيداست

هر کجا باغ هست و سبزه بيا

آبرو رفت و گوشه اى بگرفت

گريه سر داد گريه اى جانکاه

آتش آن حال ديد و حيران شد

آب در لرزه شد ز سر تا پا

گفتش آتش که گريه ى تو ز چيست

آب گفتا بگو نشانه چو ما

آبرو لحظه اى به خويش آمد

ديدگان پاک کرد و کرد نگاه

گفت محکم مرا نگه داريد

گر شوم گُم نميشوم پيدا

«رهی معیری»


پ.ن: هیچوقت ابروی کسی رو نبرید

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید